کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

جلسه چهارم درس سیر آراء و عقائد اسلامی

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۳۵ ب.ظ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏

الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ

«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»

خدمت شما عزیزان حاضر در کلاس،وقت بخیر عرض میکنم،بهترین درودها و سلام ها تقدیم شما باد...

و امّا بعد...

«الصَّوْم لِی وأَنا أَجْزی بِه»

در ماه مبارک رمضان هستیم،خدای متعال در قرآن فرموده است: وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسیلَة برای نزدیک شدن به من دنبال وسیله باشید،هرچه فاصله انسان،در اثر گناه،با خداوند زیاد شود،باید دنبال یک وسیله ای باشد،که آن وسیله با سرعت بیشتر بتواند این فاصله را کم کند،افراد اختیار دارند در انتخاب وسیله، الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق،هر کسی به زبانی حمد و ثنای تو گوید،طوطی به غزل خوانی و قمری به ترانه،بنابراین انسان در مسیر زندگی،چون از درجه عصمت بهره مند نیست و یک انسانی است با ویژگی های خودش،که فراموشکار هست،تحت تاثیر وسوسه شیطان قرار می گیرد،زیبایی های دنیا او را فریب می دهد،بطور نسبی،با گذر زمان ممکن است فاصله بین انسان ها و خداوند زیاد شود،پس باید به دنبال ابزار باشند برای کم کردن این فاصله،در کارهای روزانه،هر کسی برای رسیدن به هدف هایش،سعی می کند تولید ابزار کند،تولید علم کند،تا به وسیله آن علم ابزار تولید شود و بنا به سلیقه خودش و شرایط لازم از آن ابزارها استفاده کند،خب! تهیه این ابزارها برای اهداف زندگی،گاهی سالها طول می کشد،هزینه می برد،مشکل های فراوانی دارد،اما تجلی رحمت خداوند،آنقدر زیاد هست،که خودش،بهترین وسیله را در اختیار انسان قرار داده است،وسیله ای که انسان،برای تهیه آن گاهی هزینه ای خرج نمی کند،دچار مشکل نمی شود،همیشه در اختیارش هست،در سطح های مختلف،آن وسیله،وسیله عبادت است،عبادت عالی ترین ابزاری است که خداوند،در اختیار انسان قرار داده است،تا انسان بوسیله آن بتواند فاصله خود را با خدای متعال کم کند،تجلی رحمت الهی بخشی از آن بر می گردد به همین،که خداوند از سر محبت،عبادت را در اختیار انسان ها قرار داده است و از سر معرفت عبادت را واجب کرده است،چرا عبادت را خداوند واجب کرده است؟ برای اینکه گاهگاهی انسان شاید،در انتخاب عبادت،بعنوان وسیله ای دچار تردید و شک و حیرت شود،اما چون خداوند متعال میداند،عبادت عالی ترین ابزار هست برای نزدیکی به او،این کار را واجب کرده است،خدای متعال یک تجلّی حبّی و عاشقانه دارد «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف» من گنج پنهانی بودم،دوست داشتم شناخته شوم،این مقام محبت هست،دوستی هست،دوست داشتم شناخته شوم، فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف، اُعرف مقام اندیشه است،مقام تفکر است،سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود،پس عبادت خداوند بر اساس محبتش نسبت به انسان ها و بر این اساس که اندیشه در عبادت لازم است،بر انسان ها واجب کرده است،یکی از این تجلی عاشقانه و متفکرانه،واجب شدن روزه داری است،از این جهت روزه،یک واجبی است با اهداف متعدد،با فوائد متعدد،شما در روزه داری،بحث،سنجش زمان،که خوردن تا این لحظه مجاز و از این لحظه به بعد قطع میشود،شروع خوردن با افطاراز این لحظه شروع می شود،سفارش به حل مشکل مردم،سفارش به صله رحم،سفارش به انفاق،سفارش به قرآن،سفارش به نیایش،همه اینها،از ثمره های روزه داری است و چون وسعت محبت و وسعت اندیشه در باب روزه زیاد است،خداوند فرموده است: الصَّوْم لِی روزه از من است و أَنا أَجْزی بِه خودم هم پاداش اش را می دهم،اما درباره روزه نگفته چه پاداشی؟ اینکه در قرآن مجید آمده است،پاداش بهشتیان اینست: یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ،بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ(آیه 17 و 18 سوره واقعه) و یا مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ(آیه 13 سوره انسان) خب! این نعمت ها برای بهشتیان،بصورت عام بیان شده،اما برای روزه داری،خداوند،چون از لحاظ زمان،چون از لحاظ سختی،چون از لحاظ ارتباطی که بین انسان و خدا باید برقرار بشود،اهمیت دارد،فرموده است: و أَنا أَجْزی بِه خودم پاداشش را می دهم،چه پاداشی؟ پاداشی که در حدیث قدسی فرموده است: أعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ،نیم جان بستاند و صد جان دهد،آنچه در وهم ناید آن دهد،یعنی اگر سختی روزه هست،به انسان پاداش هایی می دهد،که نه گوشی شنیده،نه چشمی دیده،نه از اندیشه کسی گذر کرده،یعنی پاداش روزه داران،از جنس پاداش های دنیایی نیست،نعمت های دنیایی نیست،وقتی کسی ندیده،نشنیده،اصلا به ذهن اش هم نمیرسد،یعنی یک چیزهایی را،برای عبد صالح خودم،در نظر گرفته ام،بسیار ارشمند هست،از این جهت است که،به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی،از سر خواجگی کون و مکان برخیزم،عبادت و روزه داری،ندایی است رحمانی،برخواسته از ولایت مطلقه،به ولای تو گر بنده خویشم خوانی،از سر خواجگی کون و مکان برخیزم، جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازى عَمَلَ الثَّقَلَیْن گاهی یک جذبه الهی،یک نگاه الهی،برابر با عبادت جن و انس هست،یکی از صوفیان به نام آورده است: خُطوَتان وَ قَد وَصل،دو قدم بردارید به خدا می رسید،به خدا نزدیک می شوید،یک قدم از خود دور شوید،یک قدم به خدا نزدیک شوید،صوفی دیگری گفته است: نه! خطوتان وقد وصل،یک قدم بردارید،به خدا نزدیک می شوید،اون یک قدم چیه؟ از خود دور شدن،از دنیا بریدن،از وسوسه های نفسانی دور شدن،اینست عزیزان! ابزار عبادت،اینست روزه داری،که دامنه این کار وسیع هستو من فقط از سر وظیفه،اشاره ای به این کار کردم،که عبادت چه جایگاهی دارد؟ و خوشا به حال آنانکه،غرق در نغمه های عاشقانه ای هستند که،امیر مومنان فرمود: إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ امام علی (ع) فرموده اند: یک گروه،از ترس خدا را عبادت می کنند،از ترس دوزخ و شعله ها و عذاب،این عبادت بردگان است،این مثل برده ای است که از ترس مولایش داره کار میکنه و یک گروه به امید بهشت و نعمت های بهشتی عبادت می کنند و این عبادت تاجران است،اینها دارند معاومله می کنند و یک گروه دیگر هستند که از سر شکر خدا را عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است،عبادتی که خود امام علی (ع) فرموده است مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک خدایا نه از ترس دوزخ تو را عبادت میکنم و نه از امید بهشت،بلکه تو را از این جهت عبادت میکنم که شایسته خدایی هستید،از خدای بزرگ می خواهیم که دلهای همگان را با نور قرآن و معرفت و عبادت روشن کند و به برکت عبادت،روز به روز،جهان اسلام را به قرب خودش نزدیک نماید،امید است،عبادت شما عزیزان هم به بهترین وجه مورد قبول درگاه الهی قرار گیرد.

بارها شنیده اید که،مثلا همه میخواهند بدانند از کجا عبادتشون مورد قبول خداوند قرار گرفته،خوب دقت کنید،همه عابدان،همه پارسایان،همیشه دنبال یک پاسخ برای این سوال هستند،که از کجا بدانیم عبادت ما مورد قبول خداوند قرار گرفته،امام صادق(ع)یک پاسخ بسیار ارزشمند داده است،فرموده اند: هر وقت دیدید،میل گناه در شما کم می شود،از بین میرود،بدانید عبادت شما مورد قبول قرار گرفته است،این را بعنوان یادگار از این کلاس داشته باشید،که اگر هر کسی بخواهد بداند،عبادتش بداند مورد قبول خدا قرار گرفته یا نه،بسنجد که چقدر از گناه دور میشود؟ هر اندازه که دور میشود،یعنی همان اندازه عبادتش مورد قبول خداوند،قرار گرفته و اما در بحث کلام بودیم،جلسه قبل اشاره کردیم،به کلام و گفتیم که،برای نامگذاری این علم،وجوهی ذکر شده،چند وجه را ذکر کردیم و تعریف کردیم،از علم کلام و موضوع علم کلام را هم بیان کردیم،که مهمترین موضوع علم کلام،درباره نبوت عامه،نبوت خاصه،که نبوت پیامبر اکرم (ص) بود،بحث درباره امامت،بحث جبر و اختیار،بحث عدل خداوند،بحث در اینکه قرآن حادث یا قدیم است؟ بحث درباره معاد،اینها مهمترین مباحث علم کلام هستند،حالا چه کلام اشعری باشد،چه کلام معتزلی باشد و چه کلام شیعه باشد و اشاره کردیم به اینکه،علم کلام در لغت به معنای سخن گفتن است، اما در اصطلاح،علمی است که،دفاع از دیانت و اعتقادات،با ادله عقلی میکند،حالا ممکن است اینجا،یک سوالی برای عزیزان پیش بیاید،که چه فرقی بین علم کلام و علم فلسفه است؟ همه دوستان کمابیش،با خبر هستید که،این دو تا،بطور تخصصی با هم فرق دارند،فرق فلسفه و کلام را اگر بخواهیم بطور ساده بیان کنیم،اینه که،فلسفه از راه و تعقل،از حریم دین دفاع میکنه،اما علم کلام دفاعی میکند بر اساس اعتقادات یکی از ادیان،خوب دقت کنید که فرق بین فلسفه و کلام چیست؟ یعنی،اگر درباره خدا و جهان و معاد و قرآن،بطور آزادانه بحث شود و هیچ قید و شرطی در میان نباشد،که نتیجه این بحث ها هم شاید،با یکی از ادیان،موافق باشد،به این می گویند کار فلسفی،فلسفه،چنین بحث هایی،مربوط به علم فلسفه است،یعنی بحث های آزاد،بدون قید و شرط درباره مباحثی مثل خدا،جهان،عدل،قرآن و چیزهای دیگر،اما،اگر فرد بحث کننده،فرد پژوهشگر،خود را مقید کند،که بحث او،با یکی از ادیان،موافق باشد،به این می گویند علم کلام،پس! بحث کلامی،یعنی بحث هایی که،بر اساس اندیشه های موجود،در یکی از ادیان باشد،نکته بعدی که لازم است در این فضا و در این جلسه به آن اشاره کنیم،اینه که،چند مساله اساسی،از آغاز تا به امروز،مورد توجه متکلمان بوده است،خوب عنایت کنید،مهمترین بحث های کلامی،که بیش از همه،هم به تفسیر قرآن مجید مربوط میشود چهار تا مسئله هست: اول مسئله حادث یا قدیم بودن قرآن،به اختصار اینکه آیا،قرآن که سخن خدای متعال است،هم ذات و هم عرض،با وجود خداوند است؟ یعنی سخن عین ذات هست؟ یا اینکه سخن حادث هست؟ یعنی بعد از اراده الهی،این کلام،اتفاق افتاده است؟ دوم بحث عدل است،که آیا خداوند عادل است؟ و این عدل بر مصلحت است؟ و آنچه خداوند اراده میکند،عدل مطلق است؟ که روی بحث هم،زیاد اختلاف نظر هست بین متکلمین و صحبت شده که اشاعره،اصلا توجهی به این عدل ندارند،بحث سوم،بحث امامت و جانشینی رسول خداست،بحث چهارم،بحث توحید و رویت خداست،که از مهمترین بحث های کلامی است،که بین معتزله،بین شیعه و اشاعره،بالاخره گفتگوهای زیادی از آغاز،تا به امروز،صورت گرفته است،خب! از اینجا به بعد،شما دوستان،باید بهتر متوجه شوید،که ما در این درس چه چیزی را می خواهیم منتقل کنیم،سیر آراء و عقائد اسلامی و تاثیرش در ادبیات فارسی یعنی چی؟ یعنی وقتی فردوسی می گوید: به بینندگان آفریننده را،نبینی مرنجان دو بیننده را،خب! ریشه این کلام فردوسی از کجاست؟ یعنی تا کسی نداند اساس این سخن در کجاست،معنی این بیت فردوسی را خوب درک نمیکند،متکلمان معتزلی،خوب دقت بفرمائید،میخواهیم بگیم که،این بحث اعتقادی،بحث توحید و بحث رویت خدا،متکلمین (معتزله-اشاعره-شیعه) درباره آن چه می گویند؟ مورد سومی که عرض کردم،بحث اول،بحث حادث یا قدیم بودن قرآن بود،بحث دوم بحث عدل،بحث سوم امامت و جانشینی پیامبر،بحث چهارم،توحید و رویت خدا،این چهار تا بحث،بین متکلمان،یعنی اشاعره،معتزله و شیعه و اهل سنت، خب! زیاد مورد بررسی قرار گرفته و در ادبیات فارسی نیز،شعرای ما،نویسندگان ما،تحت تاثیر این بحث بوده اند،که مثال زدیم،وقتی فردوسی می گوید،به بینندگان آفریننده را،نبینی مرنجان دو بیننده را،تا ریشه این سخن مشخص نشود، خب! مفهوم بیت،بطور واقعی تحقق پیدا نمی کند،خب! متکلمان معتزلی در این باره ،بر اساس استدلال های عقلی و فلسفی،معتقدند که،خداوند،از هرگونه تشبیه به مخلوقات و اجسام مجرد و دور است  لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ خداوند مثل و مانندی ندارد،از این جهت،اونها معتقدند،آیات و روایت هایی که،در نگاه اول،خداوند را به اجسام و مخلوقات،تشبیه میکند،باید مورد تاویل قرار بگیرد،خوب دقت کنید،اهل اعتزال معتقدند که خداوند،جسم نیست که بشود او را به اجسام تشبیه کرد اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ اون هم نوری که،قابل حس کردن و تشبیه کردن به چیز دیگری باشد نیست،از این جهت اینها می گویند،بعضی از آیات،که،اشاره به رویت خدا و دیدار خدا و دیدن خداست،باید مورد تاویل و بررسی قرار بگیرد،یعنی چه؟ یعنی آنها را نباید،بر اساس معنای ظاهری شان در نظر گرفت،بلکه باید یک معنای تاویلی برای اونها در نظر گرفت،مثلا یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ دست خدا بالای دست هاست،اینها می گویند در اینجا،منظور از یَد باید نگاه تاویلی داشته باشیم،منظور از ید قدرت است الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ خداوند بر روی عرش هست،ما باید این معنای تاویلی را برایش در نظر بگیریم،یعنی خداوند بالاست،یعنی خداوند محیط است،پس مساله رویت خداوند،در نگاه معتزله اینه که،خداوند را با چشم سر نمیشود دید و در روز قیامت خداوند را با چشم دل میتوان دید،اما اشاعره به این آیات استناد می کنند: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ﴿22﴾إِلى‌ رَبِّها ناظِرَةٌ ﴿23﴾»(آیات 22 و 23 سوره قیامت) لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿۱﴾ تا میرسه به اینجا،ناضره اول با ضاد هست،ناظره دومی با طاء ظاء،نَظَرتُ در عربی یعنی خرم،تازه،شاداب،خب! بر اساس این آیه،که خداوند فرموده است،وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ،در روز قیامت چهره هایی شاداب،خدا را می بینند و اهل اعتزال می گویند،باید این را تاویل کنید،اینجا منظور از نظر،نظر ظاهری نیست،رویت ظاهری نیست،چون خداوند جسم نیست،منظور مرتبه شهود است،مرتبه دیدار باطنی است،همونی که امام علی (ع) فرمود: ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ من خدایی را که نمی بینم عبادت نمیکنم،خب! امام علی (ع) با چشم دل داره خدا رو می بینه،اما اشاعره می گویند چی؟ نه! خداوند این را گفته،بر اساس این آیه عده ای در روز قیام،با چشم سر خدا را می بینند،باز اشاره به این آیه شده که انَّکمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یعنی بزودی پروردگار خود را در روز قیامت می بینند کما تَرَوْنَ الْقَمَرَ لَیلَةَ الْبَدْرِ همانطور که ماه شب چهارده،قرص ماه را می بینند لا تُضَامُونَ فی رُؤْیَتهِ خیلی عجیبه! و در وقت رویت او هم ازدحام نمیشود،خب! اشاعره میگن چی؟ میگن طبق این آیه،روز قیامت انسان با چشم سر خدا را می بیند،معتزله چه می گوید؟ که نه! این را باید تاویل کنی،منظور از رویت در اینجا،رویت باطنی است،نه با چشم سر،خب! معتزله می گویند،مرئی بودن،از خواص اجسام است و اعتقاد به مرئی بودن خداوند،مستلزم اینست که خداوند جسم است،پس این آیات را باید تاویل کرد،این اخبار و احادیث را باید تاویل کرد و مخالفان خود را،متهم به این می کنند که اونها خداوند را به اجسام قابل حسّ تشبیه کرده اند،در حالیکه لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ و بعد اینها،بر این باورند که،عدم رویت خدا،در دنیا و آخرت،با دلائل عقلی ثابت شده،اینها را ابن ابی الحدید معتضدی میگه،خیلی تعبیر قشنگی است،میگه ندیدن خدا،در دنیا و آخرت،با عقل ثابت شده،عقل می گوید خداوند جسم نیست،پس جهان اندیشه در اسلام،می گوید بی جهت دچار تعارض شده اند. خب! وقتی خداوند جسم نیست،عقل هم می گوید جسم را نمی شود با چشم سر دید،میگه چه نیازی به این بحث هاست؟ پس می بینیم که،از کهن ترین روزگاران،این بحث،بین متکلمان اسلامی وجود داشته،حالا شیعه بر چه اساسی است؟ خب! میدونید که در این باب،اندیشه معتزله،به اندیشه شیعه،کاملا نزدیکه،شیعه می گوید لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ استناد به این آیه می کند وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ او لطیف و آگاه است،پس این بیت فردوسی،به بینندگان آفریننده را،نبینی مرنجان دو بیننده را،اشاره به این آیه داره،پس معتزله و شیعه،بر این باورند که،خداوند را در دنیا و آخرت با چشم سر نمیشود دید و منظور از رویت،دیدار باطنی است،دیدار قلبی است،همانکه امام علی (ع) فرمود: ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ پس می بینیم که نظر،با رویت بسیار فرق داره،اونجا که میگه وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ،إِلى‌ رَبِّها ناظِرَةٌ خب! نظر در فارسی به معنای نگریستن هست و رویت و ابصار دیدن هست،پس منظور از اینجا دیدن،همان دیدن باطنی است،نه نگاه کردن با چشم سر،به این اشعار خاقانی شروانی دقت کنید:

رؤیت حق به بر معتزلی،شدنی نیست ببین انکارش

 معتقد گردد از اثبات دلیل،نفی لا تدرکه الابصارش

گوید از رویت حق محرومند،مشتی آب و گل روزی خوارش

 خوش جوابی است که خاقانی داد،از پی رد شدن گفتارش

 گفت من طاعت آن کس نکنم،که نبینم پس از این دیدارش

حالا متوجه شدید که یر آراء و عقائد و تاثیرش در ادبیات یعنی چه؟ یعنی اگر خاقانی داره این را بیان می کنه،باید ردیابی شود که،زیر مجموعه این سخن چیست،این کلام چیست؟

روی من شد چو زر و دیده چو سیم

از پی بخششت ای خواجه علی

رسم آن سیم بر دیدهٔ من

چون خداییست بر معتزلی

یعنی اگر شما نفهمید معتزله بر این باور است که خدا را با چشم سر نمیشود دید،این بیت را نمیتوان فهمید، رسم آن سیم بر دیدهٔ من،چون خداییست بر معتزلی،یعنی همانطور که اعتزال،معتزله،معتقدند که خدا را با چشم سر نمی شود دید،پس! معشوق را هم نمیتوانم ببینم،متوجه این بحث هستید؟ متوجه میشوید که چه اتفاقی می خواهد در این سیر آراء و عقائد و تاثیرش در ادبیات فارسی بیفتد؟ یعنی اگر شما بحث نظر و رویت را از دید معتزله،اشاعره و شیعه،کسی نداند،گاهی در بیان بعضی از شعرها،از کنار آن می گذرد،راحت میگذره،در جواب سوال یکی از دوستان که عشق برتر است یا عقل؟ باید بگویم،یک بد آموزی صورت گرفته و این بد آموزی را هم دبیران ادبیات و هم بعضی از اساتید در دانشگاه ها،گسترش داده اند.

بعد هم سریع استناد می کنند به این بیت مولوی که:

 پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

بعد می گویند که در عرفان،عشق بر عقل ترجیح داره،شما مثل اینکه بگوئید،آب بر خاک ترجیح دارد؟ نه! آب یک عنصر است با یک کارایی،خاک هم یک عنصر است با کارایی دیگر،پس! هیچ تعارضی،در اندیشه مولوی،بر اینکه بگوید عقل،ابزار ضعیفی است و عشق ابزار قوی ای است وجود ندارد،بلکه مولوی می گوید:

عقل اول رام گردد بر عقل دوم  

ماهی از سر، گَنده باشد، نی زدم

به سه صورت میتوان بیت را خواند: کَنده گردد،گُنده گردد،گَنده گردد،هر سه هم معنی می دهد،کَنده گردد،خب! می دونید حرکت ماهی از سرش شروع میشه،گُنده گردد سر ماهی بزرگتر از قسمت های دیگرش هست،گَنده گردد،سر ماهی زودتر گندیده میشود تا قسمت های دیگرش،پس می بینید مولوی،اعتقاد داره که عقل مراتبی دارد،عقل اول،عقل دوم عقل معاد،عقل معاش و معتقد است که راه عرفان را باید عاقلانه و درست طی کرد،ما روایت داریم کلُّما حکم به الشرع، حکم به العقل آنچه عقل حکم میکند،شرع هم حکم می کند و آنچه شرع حکم می کند،عقل هم تایید میکنه،پس عزیزان! در عرفان،یه عده ای،این باور را به غلط گسترش داده اند که عارف عقل را طرد می کند و عشق را برتری می دهد،خب! برای همیشه به ذهن داشته باشید،اونها معتقدند که بخشی از مسیر را عقل راهنمایی میکنه،با عقل باید طی کرد،حوزه عقل تا اینجاست،از اینجا به بعد کار عشق است،پس عقل یک ابزار متعالی است،عشق هم یک ابزار متعالی است،پای استدلالی آن چوبین بود به این معنا نیست که عقل کارایی ندارد،می دونید که عرفان اسلامی برخواسته از شریعت هست،چقدر در دین ما،اشاره به تفکر و عقل و اندیشه شده،تفکرُ ساعةٍ افضل من عبادة سبعین سنةٍ،أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، اَفَلا تَتَفَکَّرون،قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ پس ! این دو تا با هم تعارض ندارند،اینها دو یار یکدیگرند،اما این یار از اینجا،کار انجام می دهد تا اینجا،اون هم از اینجا تا اونجا،شما ببینید می گویند این چشم پزشک کارش شبکیه است،این قرنیه هست،متوجه شدید؟ اگر در این باره نظری یا حبتی دارید بفرمائید،عشق را بر عقل برتری ندهید،عقل را بر عشق برتری ندهید،بلکه،هر یک از اینها یک کاری میکند فَسَوفَ یَأتِی اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ خداوند به عده ای از کفار میگه،اگر شما از این دین خارج شدید،خب! ما عدّه ای را بجای شما می آوریم،آنها هم ما را دوست می دارند،پس! عشق یک رابطه دو طرفه،بین عاشق و معشوق است،از اونطرف،خداوند عاشق است،انسان معشوق است یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ بیت حافظ:

یمدح عاشق و معشوق و عشق در قرآن،یحبهم و یحبونه کند تصریح،برگرفته از این آیه هست،کلّا،عرفان،دین،با هم تعارض ندارند،می گوید عشق از اینجا تا اینجا کارایی دارد،عقل هم از اینجا تا اینجا کارایی داره،بعضی کارها کار عقل هست،بعضی کارها کار عشق،یک مثال قرآنی براتون بزنم: وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ،قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا عشق در اینجا،در این بازار،بازار گرمی می کند،عقل هم در اون بازار،داره یکّه تازی میکند،وقتی میگیم عقل معاد،عقل معاش،یعنی چه؟ یعنی این کارها مربوط به عقل معاد است،این کارها مربوط به عقل معاش،عشق هرجا خیمه زد آنجا مجال عقل نیست،عشق یک کارایی داره،عقل هم یک کارایی دارد،یک کتاب به شما معرفی میکنم بنام مولوی نامه،از جلال الدین همایی،دو جلد هست،در اونجا،ببینید مولویدر رابطه با عقل و عشق چی میگه؟ باز کتاب های تخصصی هم وجود داره،عقل در مثنوی،عشق در مثنوی،اگر کل اینها را در کنار هم بیاورید،بعد متوجه می شوید که مولوی و دیگران معتقدند که بعضی از کارها کار عقل هست و بعضی کارها کار عشق،عشق زاوّل خونی بود،تا گریزد آنکه بیرونی بود،خب! کار عشق اینه! کار عقل هم چیز دیگری است،خب! هر یک از شما،یک تکلیف هم باید انجام دهید،ان شاء الله،خب! هفته آینده،موضوع ها را در گروهتون میگذارم،هر کدام بر اساس منابعی که در اختیار دارید،توجهی که دارید،علاقه ای که دارید،یکی از اینها را باید کار کنید،در یک جلسه،حدود ربع ساعت،پیرامون آن سخن بگوئید و متن مکتوب آنرا هم در خصوصی یا گروه برای بنده ارسال کنید،چندین کتاب تخصصی در این زمینه وجود داره،بطور فنی،به این کار اشاره شده،معراج پیامبر (ص) هم معراج جسمی است هم معراج روحی،این نکته را خوب دقت کنید،خرچه علم داره پیشرفت می کنه و دستاوردهای علمی و صنعت و الکترونیک،داره بیشتر میشه،خیلی از مبانی دینی،قابل حس میشود،یعنی تا چندین سال قبل،اگه میخواستی بگی معراج در یک چشم به هم زدن صورت گرفته،عده ای باور نمی کردند،اما وقتی در یک چشم به هم زدن،یک نفر تصویر یک نفر را با تلفن همراه از اون طرف دنیا جلوی چشمش می بینه،باورش میشه که چه خبره،اگر می گفتند که حضرت مهدی (عج) عمری داره به اینصورت و زنده است،خیلی باور پذیر میشه،معراج پیامبر هم همینطور،امروز وقتی یک قطار،در کمترین فرصت،چند هزار کیلومتر را طی می کند،پس میتوان معراج را جسمی گرفت،که پیامبر را در کمترین فرصت،از این دنیای خاکی،حرکت دادند،بردند به بالا،بعد برگرداندند،معراج روحی که چیز مسلّمی است،جای هیچ شک و شبه ای نیست،اما بحث معراج جسمی است که دستاوردهای علمی امروز این را دیگه داره ثابت میکنه،همه به یقین رسیدند که میتونه جسمی باشد،ذیل این آیه یک جستجو بکنید: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا،إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (آیه اول سوره اسرا) در پاسخ سوال یکی دیگر از دوستان،در مورد اینکه عشق بالاتر است یا عقل؟ عشق یک گوهر مجربی است،عقل هم به همین صورت،حیطه سریان عشق،حرکت عشق،یک حیطه است،حیطه حرکت عقل هم،یک حیطه است،بعضی از کارها را عقل و بعضی از کارها را عشق،در فرهنگ دینی حل می کند و این دو تا با همدیگه هیچ تعارضی ندارند،معمولا عاشقان،عاقلانند،چون عشق افسار گسیخته،ره به جایی نبرد و عاقلان هم عاشقانند،چون عقل انسان را،به دنبال خوبی ها می برد،به دنبال زیبایی ها می برد،خب! چند تا دعا می کنیم و کلاس را به پایان می بریم: پروردگارا،به عزت مقرّبانت،همه ما را در قرب الی الله توفیق عنایت بفرما،همه حق داران ما رادر این ماه رحمت و برکت،از عنایت خودت محروم مفرما،همه بندگان خودت را توفیق،عزّت،سلامتی،شادکامی و پیروزی عنایت بفرما،تا گفتگویی دیگر،همه شما را به خدای بزرگ می سپارم.

 

«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی