کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُالْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ و الصلاة على رسوله نبی الرحمة و إمام الأئمة و سراج الأمة المنتخب من طینة الکرم و سلالة المجد الأقدم و مغرس الفخار المعرق و فرع العلاء المثمر المورق و على أهل بیته مصابیح الظلم و عصم الأمم و منار الدین الواضحة و مثاقیل الفضل الراجحة

آرزوی تعجیل در فرج امام عصر،آرزوی بهره‌مندی از عنایت همه جانبه ذات احدی،آرزوی توفیق و سربلندی برای شما عزیزان دانشور،پایان ترم از نظر بنده درسته از لحاظ زمان یک محدوده ای هست،از نظر بنده پایان یک دوره آموزشی است من فکر می‌کنم با یکی دو جلسه بتونیم بحث تشیع رو به یک جایی برسانیم،در چارچوب سرفصل هایی که در نظر گرفته شده انجام وظیفه بکنیم،خب! ما به فرقه کلامی معتزله اشاره کردیم،به اشاعره اشاره کردیم...

جلسه قبل به مرجعه اشاره کردیم و در این جلسه اشاره میکنیم به تشیع و مبانی اعتقادی تشیع از این جهت که قبلاً در اول دوم جلسه هم عرض کردیم که اکثر شعرا و نویسندگان به نام،وابستگی شیعی در اندیشه هایشان کاملا نمایان است و برای درک صحیح و درست،آنچه از نگاه یک شاعر و نویسنده و گوینده بیان شده است ما باید با زیر مجموعه فکری اینها آشنا باشیم یعنی اگر ما ندانیم اندیشه حافظ در چه زمینه ای سریان و جریان داشته نمیتوانیم حافظ را خوب بفهمیم فهم حافظ و فهم شعر و فهم نثر این نیست که ما بگوئیم معنی این واژه اینه،این بیت این صنایع ادبی را دارد این از لحاظ دستوری اینه،از لحاظ دستور زبانی اینه،فهم درست اندیشه‌های شعرای نامی،نویسندگان نامی،آشنا شدن با اندیشه آنان است،گاهی یک اندیشه چنان تو در توی کلام گوینده راه پیدا کرده است که بدون درک آن نمی‌شود آن سخن را درک کرد ما نمونه هایی را در جلسه های قبل گفتیم که اگر ندانیم این سخن برخاسته از این اندیشه مرجعه هست،این اشاره به این اندیشه اعتزالی  داره،این اشاره به این اندیشه اشعری داره،نمی‌توانیم کلام را خوب می فهمیم،بعضی از شما دوستان معلم هستید،من یکی از عارضه های گریزی از ادبیات که در مدارس و دانشگاه‌ها وجود داره را این میدونم،که ما به صورت ادبیات پرداخته ایم نه سیرت و باطن،یعنی هنوز معلم،استاد هر کسی،پا در کلاس نگذاشته،منّت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است،خب چی؟ هنوز ادامه نداده که این عزّ و جلّ جمله معترضه است،از ضعف،فعل ماضی است،در معنای صفت داره انجام وظیفه میکنه،یک ساعت ما فقط در حاشیه سخن می گوییم،اما یک بار،قشنگ با احساس،یک متن ادبی را یعنی معلم،استاد،نخوانده که تاثیر بگذارد،خوبِ ادبیات اونیه که بتواند یک تحلیل جامعی از سخن سعدی،حافظ،مولوی داشته باشد و بتواند این تحلیل درست را به بیانی شیوا منتقل کند و علاقمندم به این کار باشد،من به یقین عرض می‌کنم،اگر آمار بگیرند اگر نظر خواهی کنند،از هزار معلم بگویند،کدام یک از شما بر اساس عشق و عقیده و احساس آمدید به سمت ادبیات؟

شاید به پنج درصد نرسد،حتی به دانشگاهی اش بگویند،میگه به پنج درصد نمیرسه،ما از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم،اومده گفته شغلی انتخاب کردیم تا نان بخوریم،زندگی کنیم،نیامده است بگوید آمده‌ایم به فرهنگ با عظمت ایرانی عشق بورزیم،ما پاسداران حرمت این کاخ رفیع سعدی و حافظ و مولوی و دیگران باشیم،حالا ما می‌خواهیم چه جوری ارزیابی کنیم؟ پس اگر ما سیر فکری یک شاعر و یک نویسنده را ندانیم،از ظاهر نمیتونیم بفهمیم این چه گفته؟ چه اتفاقی افتاده است ؟ من آدم بهشتی ام اما،در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوشم،این ظاهر شعر حافظ رو بله همه میفهمند،خوبم هست ولی تا نفهمی ریشه فکری این سخن کجاست ستم به حافظ هست،ستم به سعدی هست،ستم به مولوی هست،ستم به دیگران و دیگران و دیگران،باور کنید من اعتقادم بر اینه که این درس سیر  عقائد دو  واحد که هیچی،باید چهار واحد،شش واحد باشه،در زمینه‌های مختلف،با منابع مختلف،کلاس هم حضوری باشه،پنجاه جلد کتاب در کلاس در جایی باشه،همه روی اینها فکر کنند،بررسی کنند،کار کنند،بدانند چه اتفاق فکری در ادبیات،حافظ ساخت،سعدی ساخت،مولوی ساخت،اگر حافظ حافظه،بخشیش به خاطر معماری سخن و مهندسی واژه هاست،بخش دیگرش لایه فکری و معرفتی حافظ است،اون اندیشه حافظ است...

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند

سخن خودش را خوراک فرشتگان می داند،پس ما باید بدانیم چه اتفاقی افتاده؟ من هر جلسه دارم تکرار می‌کنم که این سیر آراء و عقائد چه کار می خواد بکنه؟ الان اگر ما با اندیشه شیعه،تاریخ تشیع آشنا نباشیم،چجوری میخواهیم اینها رو بفهمیم؟ چه جوری میخواهیم سنایی را بفهمیم؟ حافظ رو بفهمیم؟دیگری رو ‌بفهمیم؟ حتی اگر اندیشه های اهل تسنن  را ندونیم،همان اشاعره را ندانیم،معتزله را ندانیم،مرجئه را ندانیم،خوارج را ندانیم؟چه جوری میخواهیم مولوی را بفهمیم؟ چه جوری میخواهیم خاقانی رو ‌بفهمیم،دیگران و دیگران را بفهمیم،اگر روی این مقدمه‌ای که گفتم نکته‌ای دارید بفرمایید،یک گفتگوی دوجانبه ای باشه خیلی بهتره،اگر کسی نکته ای داره بفرماید،این جلسه ما هم می‌خواهیم اشاره کنیم به یکی از  فرقه های کلامی به نام شیعه که دامنه اش هم  وسیع است،شیعه در لغت یعنی پیرو،این اصطلاح از زمانی وضع شد که روندگان راه امیرالمومنین گفتند ما پیروی ایشان هستیم،میخواهیم پشت سر ایشان حرکت کنیم،پس در لغت یعنی این،در اصطلاح یعنی چی؟ یعنی پیروان امیرالمومنین علیه السلام و خاندان بزرگ ایشان یعنی کسانی که به جانشینی بلافصل امیرالمومنین بعد از پیامبر اعتقاد دارند از یک دیدگاه دیگر می توان گفت که شیعه نام عمومی تمام فرقه‌هایی است که قائل به امامت  و خلافت بلافصل امیرالمومنین بعد از پیامبر هستند و معتقدند امامت از اولاد  ایشان بیرون نمی رود،تمام فرقه های شیعه معتقد به وجوب تعیین امام از جانب خدا و پیغمبر هستند،خوب روی نکته دقت کنید،تمام فرقه های شیعه بر این باورند که وجوب امام یک امر مثلا انتخاباتی نیست که بیان امام انتخاب کنند،یک امر تنصیصی است ،یعنی بر اساس متن قرآن،تمام فرقه های شیعه معتقد به وجوب تعیین و تنصیص امام از جانب خدا و پیامبر هستند،همتون میدونید که در معرفت قرآنی تعیین پیامبر و تعیین امام انتصابی است، یا داود انّا جعلناک فی الارض خلیفه ای داود،ما شما را خلیفه خود قرار دادیم،یعنی خداوند داود را منصوب کرد نه اینکه منتخب باشه،پیامبر امام علی را انتخاب کرد،در غدیر خم،امر تنصیصی است،خدا فرمود چی کرد یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ اگر میخواهی رسالت ات تمام بشه،باید بعد از خودت جانشین به حق انتخاب کنی،که اون ماجرای غدیر خم را میدانید اتفاق افتاد و پیامبر امیرالمومنین را جانشین بلافصل خودش قرار داد،بعد از امام علی و اولاد به حق،اولاد به حق که شایسته خلافت هستند،در فرهنگ دینی انبیا و امامان باید عصمت داشته باشند،یعنی از گناه مبرّا باشند،معصوم باشند،پس این یک نگاه کلی است به اندیشه شیعه،یعنی شیعه یک نام عمومی است بر گروهی وسیع از فرقه های مختلف مسلمانان که عرض کردیم که نقطه آغاز کار همه آنها،شناسایی امیرالمومنین به عنوان خلیفه بر حق،پس از از رحلت پیامبر،حالا من عرض می‌کنم شهادت پیامبر،چون یک مستنداتی وجود داره که پیامبر هم به شهادت رسیده،حالا جای گفتگو داره،جستجو کنید،در اصل یک اشتباه تبلیغی صورت گرفته،پیامبر هم  باز  به شهادت رسیده،حالا از بین این مسلمانان،نخستین کسانی که در این راه قرار گرفتند،مقداد بن اسود،سلمان فارسی،ابوذر غفاری،عمار یاسر،اینها  از نخستین شخصیت های مشهور تشیع هستند جان خودشان را،وجود خودشون را،در این راه دادند،یعنی بر سر عقیده خودشون همه وجود را دادند،میثم تمار را  وقتی به دار آویختند،شهادتش را ببینید به چه صورت هست در علی علی گفتن؟ ابوذر غفاری به چه صورت؟ دیگران به چه صورت؟ و همه گروه های دیگری هم که بعدها ظهور کردند،باز معتقد بودند که امامت متعلق به آل علی علیه السلام است و معتقد بودند پایگاه امامت یک پایگاه عصمت وپاکی و سیر سلوک قرآنی است،حالا یک اختلاف نظرهایی بعدها پیش آمد که همین باعث وجود فرقه های متعدد شد،از لحاظ تاریخی،شیعه در آغاز،سه تا فرقه اصلی بود،عمده بود،خوب دقت کنید،یک فرقه غلات یا غالیه،شاید شنیده باشید به این متن عربی دقت کنید،بعد من شرح اش میکنم، الشیعة هم الذین شایعوا علیاٌ و قالوا انه الامام بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و اعتقدوا ان الامامة لاتخرج عنه و عن اولاده...

 

که عرض کردیم اینها معتقد بودند جایگاه امامت از خاندان امام علی خارج نمیشود، تعبیر شیخ طوسی است و رساله الامامه،که می بینید پایگاه شیعه،پایگاه امامت،چه ارتباطی با هم دارند؟ اشاره جزئی و مختصری می‌کنم به سیر تاریخی فرقه های شیعه و بعد در گفتگوی دیگر مهمترین اندیشه‌های تشیع را بررسی می‌کنیم...

1.فرقه غلات یا غالیه:

یعنی کسانی که درباره امام علی اغراق یا غلوّ  میکردند و به او صفاتی فوق طبیعی،صفات ماورایی مثل الهیّت و خدا گونه ‌ای می دادند،یعنی این فرقه در حقیقت جزء شیعه حقیقی نیستند،شیعه حقیقی اعتقاد به توحید داره،لیس کمثله شی ء-لا اله الا الله،یک خدا،دیگه ما خدای دیگری نداریم،پس این غلات جزء فرقه های حقیقی شیعه نیستند،حالا چه خود را شیعه دانسته باشند که ندانسته باشند و چه بسا! برای بد نام کردن شیعه اینها این راه را طی کرده باشند،برای بد نام کردن شیعه،چه جوری بد نام کنند شیعه را؟ که بگویند از یک طرف چند بار در نماز می گویند لا اله الا الله از این طرف هم می گویند امیرالمومنین یک انسان،اینم خداست،نعوذ بالله،نخستین گروه از این فرقه پیروی مردی بودند به نام عبدالله بن سبع الهمدانی،یعنی قرن اول هجری،این عبدالله بن سبع همدانی یک تبار یهود  بوده،یعنی همان کسی است که نخستین بار آشکارا  ابوبکر و عمر و عثمان را لعنت کرد و به الهیت علی علیه السلام قائل شد جالبه و معروف هست که امیرالمومنین در اصل اون رو کشت،این فرقه جزء شیعه واقعی نیست،امروز هم باقیمانده‌ هایی از اون فرقه هستند،در جاهایی تلاش می‌کنند کوشش می کنند  و این آغاز یک فتنه شد در جهان اسلام معروف است که این عبدالله بن سبع و یارانش پیش امیرالمومنین آمدند  و گفتند اَنت هُوَ یعنی تو اویی،امام علی گفت منظورتون از او کیست؟ گفتند یعنی خدا،تو خدایی،امام از این سخن بر آشفت و آنها را دعوت به توبه کرد ولی اونها حاضر نشدند توبه ‌کنند،امام دستور داد آتشی بر افروختند و اونها رو در آن آتش انداختند،گفته شده در حالی که در آتش می سوختند می گفتند اکنون نزد ما محقق شد که تو خدایی،زیرا که جز خداوند کسی،کسی را در آتش نمیسوزاند،این وعده الهی است که گفته مجرمین در آتش جهنم من خواهند سوخت،پس این فرقه غلات،غلوّ کردند،مبالغه کردند،و ماجراشون هم عرض کردم به کجا کشانده شد،حالا این شیعه غالیه،خودش 9 صنف داره،کاملیه،اصلاً این گروه صحابه پیامبر را تکفیر می کردند،می گفتند چون اینها بیعت با امیرالمومنین را درک کردند و امام را تکفیر می کردند پس اینها از دین خارج شدند،سبعیه یعنی چه کسانی؟ عرض کردیم پیروان همین عبدالله بن سبع همدانی،منصوریه،پیروان ابومنصور اجلی،قرابیّه،طیاریّه،بریقیّه،طریقیّه،الان روی این گفتگویی که  شد سوالی مطلبی دارید بفرمایید؟

 

2.فرقه امامیه یا اثنی عشریه:

 فرقه امامیه یا دوازده امامی ها،اینها کسانی هستند که معتقدند خلافت بعد از رحلت پیامبر به امیرالمومنین رسید  و  باورشون بر اینه که پیامبر در ملا عام این اندیشه را بر اساس دستور خداوند که فرمود یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ در غدیر خم پیامبر اعلام کرد،همتون هم ماجرای غدیر را میدونید که در آخرین حج این آیه بر پیامبر نازل شد،پیامبر در منطقه غدیر خم دستور داد همه توقف کردند،جهازی از زین شتران ساختند و پیامبر رفت بالا و فرمود که ای مردم هر کس که من را  قبول داره بداند که بعد از من امیرالمومنین جانشین من است و اون اعتقادی که پیامبر به امیرالمومنین داشت،حالا در مسیر تاریخ یک برداشتی روی این کلمه خلافت صورت گرفته که پیامبر فرمود بعد از من امیرالمومنین خلیفه هست،خب! اهل تسنن بر این باورند که گفته پیامبر جانشین من است،نگفته که امام بعد از من هست،این اختلاف روی این معنای لغوی خلیفه ایجاد شده است،متن عربی اش را همتون میدونید که پیامبر در آن خطبه غدیر چه گفت؟  و چه اتفاقی افتاد؟یک جستجویی داشته باشید راجع به خطبه غدیر،انا و علی ابوا هذه الامه، من و علی پدر این امت هستیم،خب حالا پدر این امت که نمیشه گفت منظور این بوده که علی یک  جانشینی بوده مثل دیگران،پس این در یک مقطع زمانی،روی این کلمه خلیفه،اجماع کلی صورت نگرفت و عده ای یک مسیر دیگری را رفتند،این شیعه امامیه بر این باورند که در هر عصری باید یک امامی معصومی وجود داشته باشد،امامی که خداوند هدایت بندگان خود را به او سپرده و معتقدند که امام باید فاضل ترین باشد،عادل ترین باشد،اعلم ترین باشد خب،حرف درستی هم هست،یعنی نمیشه ما بگوییم مثلاً کسی از امام جامعه عقلاً برتر هست،حالا این در جایگاه امام نباشه،دیگری باشد،چرا در شیعه امامت امیرالمومنین اصل هست؟ چون امیرالمومنین،عادل ترین،عالم ترین،متقی ترین هست،وقتی آمدند پیش ابوبکر،خود ابوبکر گفت که برید سراغ امیرالمومنین،اون از من افضل هست بر حق است،عثمان گفت چی؟ عمر گفت چی؟ لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر،عمر بارها گفت اگر علی نبود،در این فتواهایی که داده بودم هلاک شده بودم،پس اساس شیعه بر این است که امامت یک قضیه مصلحتی نیست که به اختیار عامه مردم باشد و امام بخواد با رای مردم محسوب بشه،ولی قضیه اصولی است و رکنی از ارکان دین هست امامت و برای پیامبران هم جایز نبوده است که از اظهار امام بعد از خود،جانشین بعد از خود بخواهند و غفلت کنند و مهمل بگذارند و این رو به رای مردم بگذارند،شما ببینید خدا به پیامبر می فرمایند و اگر شما این رسالت را انجام ندهید،کار انجام ندهید رسالت ات به پایان نرسیده است،یک چیزی کم داره، تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ خب، اساس امامیه و شیعه اثنی عشریه اینه،میدونید که مخالفان شیعه،یعنی کیا؟ یعنی اونایی که ابوبکر  و عمر را به عنوان خلفای رسول قرار داده بودند،و حقانیت شیعه را اینها زیر سوال بردند،از این جهت که شیعه خلافت آنها را در برابر خلافت امیرالمومنین مردود میدانست به شیعیان می‌گفتند روافض،رفض،یعنی رد کننده،روافض یعنی رد کنندگان،شیعه رافضی یعنی شیعیانی که غیر از خلافت امیرالمومنین،خلافت دیگران رد کردند،کنار گذاشتند،پس می بینیم که در اندیشه امامیه چه چیزی در زمینه خلافت جایگاه با عظمتی دارد.

3.فرقه زیدیه:

شیعیان زیدیه یعنی کسانی که به پس از وفات امام سجاد دست بیعت با زید فرزند امام سجاد دادند در زمان هشام بن عبدالملک و چون این زید از شاگردان،اگه یادتون باشه قبلا گفتیم بنیانگذار معتزله کی بود؟ ابوحذیفه واصل بن عطاء غزال،چون زید فرزند امام سجاد از شاگردان این ابوحذیفه واصل بن عطاء غزال معتزلی بود،در اصول این زید به اعتزال روی آورد و پیروان او باز جزء پیروان معتزله شده‌اند،پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و یارانش،امامیه باز به دو گروه تقسیم شدند: یکی از آن گروه اعتقاد به امامت امام سجاد به عنوان امام عصر داشتند که مادر بزرگ او حضرت فاطمه بود و بعدها زیدیه از آن گروه پدیدار شد،گروه دیگر معتقد شدند که امامت حق محمد بن حنفیه پسر دیگر علی بن ابیطالب هست،یک جستجویی کنید ببینید محمد بن حنفیه کیه؟ محمد بن حنفیه مادرش دختر پیامبر نبود،این زید از بزرگان اهل بیت هست،پسر امام زین العابدین،برادر امام محمد باقر هست،نخستین کسی بود که برای گرفتن خلافت از دست بنی امیه پس از واقعه کربلا قیام کرد،دعوت کوفیان را قبول کرد،بر هشام بن عبدالملک خروج کرد با او جنگ کرد،ستیز کرد،سپس یوسف بن عمر ثقفی والی عراق به دستور هشام به مبارزه با او بلند شد و سرانجام زید در کوچه های کوفه کشته شد،پس فرقه زیدیه منصوب به کیه؟ به زید فرزند امام سجاد،این هم یکی از فرقه های دیگری که عرض کردیم حالا اینکه شرایط اصلی امام در مذهب زیدیه چه هست؟ اینها چه اعتقاداتی دارند؟ چه چیزهایی دارند؟ خب! داستانش خیلی خیلی طولانی هست،در زیدیه شرایط اصلی ا‌مام چیه؟ در زیدیه شرط اصلی امام اینه که امام باید از خاندان پیغمبر اکرم باشد،خواه از نسل امام حسن باشه،خواه از نسل امام حسین،بعد اینها میگن که امامت ارثی نیست،بلکه هر کس از این خاندان شرایط لازم را داشته باشد می‌تواند به درجه امامت برسد،همینجور که خیلی از فرزندان ائمه ما شایستگی امامت را پیدا نکردند و فرزند دیگری شایستگی را پیدا کرد معتقدند امام باید شخصاً قادر به جنگ و دفاع باشد و به همین جهت کودک یا مهدی غائبی را اینها به امامت نمی‌پذیرند،زیدیه،امام باید در علم دین کاملاً عالم باشد و خیلی از اندیشه های دیگر،این زیدیه در جاهایی،نواحی،به قدرت سیاسی رسیدند،مدتی ظهور و بروز داشتند،اما اساس،اندیشه های شیعه امامیه هست،خب! اگر روی این سه دیدگاه و بحثی که آغاز کلاس داشتیم نکته ای،مطلبی دارید لطفاً بفرمایید،این  فرقه علی اللهی ها هم که می گویند،اگر یه وقت فرصت شد،صحبت می‌کنیم،اینها همون جزء غلات هستند.

در خدمتتون هستم براتون لحظه های خوبی را آرزو می کنم و همه شما را تا گفتگویی دیگر به خدای اندیشه آفرین و مهر ورز می سپارم،خداوند یار و یاور همه شما باد،خدا نگهدار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی