کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

مطالعات زبانی در متن ادبی-جلسه دوم

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۱۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دوم:

دوستان عزیز و گرامی،عرض سلام و ادب،خدمت یکایک شما بزرگواران،امیدوارم که در پناه توفیقات باریتعالی،شادکام،سرافراز و تندرست باشید و حالتون خوب باشه

در خدمت شما هستم،با ادامه درس مطالعات در زبان ادبی...

یک بحث مهم و خیلی جالبی،درباره بخشی از ظرافت های ادبی داشتیم و اون تمثیل و اسلوب معادله و اینها بود،ما مختصری در این باره صحبت کردیم و شما هم محبت کردید همکاری نمودید (درباره اسلوب معادله و مسائلی که داره)

اما خیلی خیلی این مباحث گسترده است و همانطوری که خدمتتون عرض کردم،فوق العاده ارزشمند هست،حالا این جلسه را براتون توضیح میدم و نکات مهمی که باشه را در این خصوص بهتون عرض میکنم...

از تمثیل شروع میکنم،بعد آروم آروم اگر این جلسه شد به اسلوب معادله میرسیم،اگر هم نشد اشکالی نداره،بعد،ان شاء الله برای جلسه آینده،شعر می آریم،که با هم بخونیم،شما کمک دهید تا صنعت های ادبی اون را مشخص کنیم،حالا هم تمثیل و اسلوب معادله اگر داشت و هم صنعت های دیگه،هر مقداری که تونستیم،یک غزل رو انتخاب می کنیم و با هم کار می کنیم.

اما تمثیل،خب! معادل لاتین کلمه تمثیل،آلیگوری هست و آلیگوری هم در اصل یک کلمه یونانی هست،تمثیل یکی از اولین صنعت های ادبی است و از اون صنعت های ادبی که هر چه زمان گذشته،سالها،قرن ها،هر چه از تاریخ سپری شده،ارزش و اهمیت اون بیشتر شده و نمود بیشتری پیدا کرده و تمثیل به اندازه ای گسترده است و وسعت داره،که میشه گفت،صنعت ادبی تمثیل،یک شیوه مقبول،در همه دوره های ادبی هست،یعنی بعنوان مثال من بخوام توضیح بدم در این زمینه،چرا در همه دوره ها مقبول هست؟ مثلا ما در سبک خراسانی یک سری صنعت های ادبی داریم که در سبک عراقی،تا حدود زیادی اهمیت خودشون را از دست دادند و در دوره معاصر دیگه هیچ اهمیتی ندارد،مثلا صنعت ردّ الصدر الی العجز،در سبک خراسانی خیلی زیاده و شاعران سعی می کردند حتما از این صنعت ادبی استفاده کنند،مثلا ما یک کلمه ای را در ابتدای بیت می آوریم،در انتهای اون بیت هم تکرارش کنیم که چه اتفاقی بیفته؟ این تکرار چه زیبایی در اون هست؟ البته من دارم با نگاه امروز میگم،نه با نگاه شاعران سبک خراسانی،چه اهمیت و زیبایی میتونه داشته باشه؟ برای ما دیگه هیچی نداره،یا اینکه مثلا ردّ العروض،الی الصّدر،ما کلمه ای در ابتدای بیت آوردیم،در ابتدای بیت بعدی بیاوریم،مثلا میخواد چه اتفاقی بیفته؟ هیچی،یا ردُّ العَروض الی الابتداء و نمونه های دیگر،هیچ اتفاقی نمی افته،حتی از نگاه امروز دست و پا گیر هم هست،یا بعنوان مثال،در دوره های بعدی،گونه هایی از ظرافت های ادبی اهمیت پیدا کرد،که در دوره معاصر اهمیت نداره،حالا دیگه کاری به سبک خراسانی نداریم،مثلا بخوام نمونه بیارم،بر فرض،صنعت ادبی استخدام،یکی از اون هاست،صنعت ادبی استخدام امروزه معمولا دیگه استفاده نمیشه،در دوره معاصر،ایجاد تصاویر جدید دارای اهمیت هست،اما تمثیل چطور؟ تمثیل،در سبک خراسانی اهمیت داشته،در سبک عراقی مهمتر میشه و در سبک هندی خیلی مهمتر میشه،یک دوره کوتاهی در عهد بازگشت که بازگشت به سبک خراسانی و سبک عراقی بوده،نسبت به سبک هندی کمرنگ تر میشه،اما همچنان مقبول هست و همیشه بوده و دروره معاصر هم همینطور،در دوره معاصر هم ارزش خودش را حفظ کرده،کما اینکه مثلا،ما در حال حاضر،شاعری بهتر از فاضل نظری نداریم،به هر حال منتقدانی هم داره،اما با توجه به اینکه تعدادی از اشعار ایشون مثل سائر شده و به هر حال مخاطب و طرفداران زیادی داره،ما میتونیم بگیم در حال حاضر بهترین شاعر هست،رسماً و عملاً،ایشون خیلی از صنعت ادبی تمثیل در اشعار خودشون استفاده می کنند و شاعران دیگر معاصر هم همین کار را انجام میدهند،ببینید،مثلا تشبیهات ساده،تشبیهات حسی،صنعت تضاد،صنعت موازنه،صنعت اشتقاق،شبه اشتقاق،لف و نشر،رد الصّدر که قبلا هم عرض کردم،حتی تشبیهات از نوع ساده و حسی اینها دیگه در دوره معاصر هیچ اهمیتی نداره،حتی در دوره های بعد از خراسانی هم اهمیت شون نصف شد،نسبت به زمان خودشون،اما تمثیل همیشه در اوج بوده و در اوج قرار داشته و در دوره های بعدی هم باز استفاده اش بیشتر شده،یک روند صعودی داشته،در قرن ششم ما شاهد ظهور یک کتاب بسیار مهم در تاریخ ادبیات کشورمون هستیم،کتاب کلیله و دمنه و همینطور حدیقه سنایی،منطق الطیر عطار،مثنوی مولوی،خب! به هر حال شما با این کتابها آشنایی دارید که حجم عظیمی از این تمثیل در اینها وجود داره،اساس و پایه این آثار،تمثیل هست،داستان های کلیله کلاً داستان های تمثیلی هستند،مثنوی،دریایی از حکایت های تمثیلی است،حالا کاری نداریم بیشتر این حکایت ها را از کتاب های دیگه،از چندین و چند کتاب گرفته ولی همه را یک جا جمع کرده و نهایتا اوج آن را ما در سبک هندی میبینیم،پس دوستان تمثیل خیلی اهمیت داره،این از باب اهمیت آن و در باب لغت تمثیل، میدونید که تمثیل از باب تَفعیل هست و مصدر اون هم متعدّی است و در زبان عربی گفته میشه،مثَّلَ الشَّی ءَ بِشَی ءٍ مَثّلَ با تشدید چون باب تفعیل هست (مثَّلَ،یُمَثّلُ،تَمثیل) مَثَّلَ الشَّیعا   یعنی یک چیزی را مثال زد و در ترجمه در واقع،یافتن مترادف مثل در زبان عربی از شَبَّهَ استفاده شده مَثَّلَ الشَّی ءَ بشی ءِ در واقع یعنی سَوّاهُ،یعنی سَوَّ شَی ءَ بِشَی ءٍ یا شَبَّهَ شَی ءَ بِشی ءِ چیزی را مساوی با چیز دیگر دانست،چیزی را به چیز دیگر شبیه کرد و حتی جَعَلَ شَیعا بِشَی ءِ یعنی چیزی را بمنزله چیزی دیگر قرار داد،یعنی عین اون،که تفاوتی نداره و عرضم اینه که بدونید،ما وقتی میگیم تمثیل،چون معنی اش هم به این صورت اومده،فرقی نداره،انگار گفتیم تشبیه،از نظر زیر ساختی،یعنی ساختار تمثیل،همون ساختار تشبیه هست،تفاوتی ندارد،یعنی اینکه تمثیل صنعتی است که بین دو چیز ایجاد همسانی میکنه،دو چیز را،مفهوم و مصداق رو یا مشبّه و مشبّه به را با هم برابر میکنه،هم عرض میکنه، خب! معانی مختلفی هم برای تمثیل گفته اند که از بحث ما خارج است،حتی تمثیل به معنای مجازات کردن هم هست،مثله کردن رو شنیدید دیگه،مثله کردن،در واقع از همین سه کلمه اصلی مثل هست،مُثله کردن به معنای مجازات کردن،بریدن گوش و زبان و بینی و اینها،کاری به معنی مورد نظر ما نداره،این معنی لغوی آن است،در اصطلاح باز هم در واقع تعریفش را که اطلاع دارید  دیگه،تمثیل یعنی تشبیهی که بین دو چیز ایجاد همسانی میکنه،این تعریف ساده اش هست،تعریف خیلی ساده و ابتدایی،پس ما بر اساس تعریف اون متوجه میشویم تمثیلی که استفاده میشه یک معنای اولیه و یک معنای ثانویه در اون هست،که اگر معنای اولیه اش حذف بشه و فقط معنای ثانویه بمونه،به استعاره نزدیک میشه که بعدا توضیح خواهم داد که استعاره تمثیلی چیه؟ در واقع،اگر معنای ثانویه از تشبیه باقی بمونه،میشه استعاره و اگر معنای ثانویه از تمثیل باقی بمونه،میشه استعاره تمثیلیه، براتون مثال خواهم آورد،دوستان عزیز! در مهمترین مقولات فکری بشر،در حیاتی ترین موضوعات فکری که انسانها ایجاد کردند و داشتند،تمثیل وجود داره،مثلا در خیلی از اسطوره ها،روایتشون روایت تمثیلی هست،روایات اسطوره ای معمولا تمثیلی هستند که بعضی از اینها برای ما روشن شده و ما معانی تمثیلی اون اسطوره ها را فهمیدیم و بعضی از اینها هنوز برای ما روشن نیست،من بخوام مثال براتون بیارم،بعنوان مثال،فریدون بعنوان یکی از پادشاهان شاهنامه مربوط به دوره اساطیری،اسطوره هست دیگه،بر اساس تحقیقاتی که اسطوره شناسان انجام داده اند،گفته اند انسان نبوده،یک موجودی بوده که شبیه مثلا چیزی که قدما می گفته اند اژدها و اژدها هم دوستان عزیز فکر نکنید یک موجود وهمی عجیب و غریب است،ما کاری به مسائل خرافه و افسانه نداریم،اما میدانید که در روند تکامل،بحث علمی است،تکاملی که داروین میگه موجودات عجیب و غریب کم نبوده اند در روی کره زمین،ما همین الان هم مثلا مار در طبیعت داریم که دو تا سر داره،مار دو سر،چیز عجیب و غریبی نیست،در قدیم انواع و اقسام دایناسورها بودند،همین الان یکی از موجوداتی که هست در دریا،اژدهای دریایی،خیلی هم کوچیکه،بخاطر شکل ظاهری اش و اوقات هم یک کلیپ و فیلمهایی عجیب و غریب در همین فضای مجازی منتشر میشه،که دیگه خودتون بهتر میدونید،در همین اصفهانی که ما هستیم و اتفاقا نزدیک به شهر اصفهان در یک قسمتی از زاینده رود که کارهای صنعتی زیاد انجام میشه،یک ماهی خیلی بزرگ دیده شده،لاک پشت عظیم الجثه،که اینها را با جرثقیل حمل می کنند،با ماشین سنگین،یعنی فرض کنید لاک پشتی که دو برابر یک پراید هست،از نظر ظاهری،قاعدتا سنگین تر هم هست و یک مار خیلی عجیب و غریب در منطقه نجف آباد پیدا شده،فیلم هایش هم هست،فیلم های فتوشاپی هم نیست،اینها هست در طبیعت وجود دارد،در مورد فریدون اسطوره شناسان گفته اند که،در واقع یک موجودی عجیب و غریب شبیه اژدها که سه تا سر داشته،به همین خاطر میگن فریدون سه پسر داشت،سلم و تور و ایرج،در واقع اشاره به سرهای سه گانه اون اژدها داره،داستانش مفصله،یا بعنوان مثال آتش یک روایت تمثیلی داره،در اسطوره های ایران باستان به یک شکل،در اساطیر مللی که صاحب اسطوره هستند،مثل یونان،به شکلی دیگر،آب اسطوره است و معنای تمثیلی دارد،حالا مثلا آب معنای خودش را داره،مثل حیات و زندگی و روشنی و غیره،آتش هم معنای اسطوره ای خودش را دارد،که در یونان باستان،آتش یک معنای اسطوره ای مهمی که داشته،دانایی بوده،چرا؟ چون آتش،سرچشمه آگاهی است،شما نمایشنامه پرومته در زنجیر را مطالعه کردید یا نه؟ پرومته در زنجیر،یکی از نمایشنامه های خیلی خیلی معروف یونان باستان هست و پرومته (یکی از خدایان بوده) در یونان باستان که میدونید تعدّد خدایان هست،یعنی برای هر چیزی که در طبیعت  وجود داره،یک اسطوره ای،یک خدایی به اسم ربّ النّوع در نظر گرفته میشد،مثلا خدای دریاها،ربّ النّوع دریاها،رب النوع کوهها،رب النوع شراب،رب النوع آتش،رب النوع هر چیزی،خورشید،همه اینها رب النوع داشتند و خدا داشتند و بالاتر از همه خدایان،زئوس یا ژوپیتر بوده،زاوُش هم گفته میشه،اورمزد هم گفته میشه،برابر با همون سیاره مشتری هم میشه،خیلی هم مفصله،کم و بیش اطلاع دارید و درباره آتش،خدای خدایان،یعنی زئوس یا همون ژوپیتر که میشده پدر بزرگ،به بقیه رب النوع ها یا همون خدایان دستور میده میگه هیچ کسی حق نداره که آتش را در اختیار انسانها قرار بده،انسان ها نباید آتش را کشف کنند و دلیلش هم که حالا زئوس نمیگه،اینها دلائلی است که در واقع اسطوره شناسان میدانند و متوجه میشوند با بعضی از اشاراتی که در کتابهای قدیم هست،دلیلش هم این بوده که،اگر انسان ها آتش را کشف کنند و از خواص و ارزش آتش آگاهی پیدا کنند،صاحب دانایی میشوند،مثلا با آتش میتوانند غذاهایشان را بپزند،مهمتر از همه،فلزات را ذوب کنند،وقتی فلزات را ذوب کردند،میتوانند سلاح های جنگی بسازند،وسایل کشاورزی بسازند،مثل گاو آهن،داس یا چیزهای دیگه،لوازم حمل و نقل،پس وقتی که از فلز به این صورت استفاده میشه،تکنولوژی آغاز خواهد شد،تکنولوژی که در واقع یک تمدن نوین محسوب میشه،دستاورد تمدنی بسیار بزرگی است برای انسانها کما اینکه بوده و نتیجه اش میشه پیشرفت های خیلی زیاد،آتش باعث همه اینهاست،یعنی اگر آتش نباشه،این اتفاقات نمی افتادند،پس آتش میشد سرچشمه دانایی و زئوس امر کرده بود که آتش در اختیار انسان ها قرار نگیرد،یکی از رب النوع ها،پرومته بوده و در روایات اساطیری یونان، پرومته،نماد عدالتخواهی است،نماد آزادیخواهی است و خدای حامی همه انسان ها،نه گروهی یا دسته ای از انسانها،چکار میکنه؟ آتش را می دزده،میاره پیش آدمها و میگه از این استفاده کنید و بعد زئوس که متوجه این قضیه میشه،دستور میده پرومته به یک جای دور افتاده تبعید بشه و با زنجیر به یک صخره بسته بشه،پرومته برای همیشه بر روی صخره ای زنجیر میشه و زئوس مقدّر میکنه که هر روز صبح،یک عقاب بیاد،جگرش را در بیاره و بخوره و پرومته عذاب بکشه و عقاب بره و تا روز بعد،پرومته دوباره صاحب جگر تازه ای شده،جگر دوباره تولید میشه و عقاب دوباره روز بعد میاد و باز هم عذاب برای پرومته تکرار میشه و این تکرار شکنجه و عذاب تا ابد ادامه دارد.

پس پرومته در زنجیر،یعنی مجازات ابدی برای پرومته،چرا؟ چون دانایی را به انسانها هدیه کرد. این میشه تمثیل در واقع روایت اساطیری پرومته در زنجیر که گفتیم آتش تمثیلی است از دانایی،ببینید چقدر مهمه دوستان! حالا ما در حدّ یک بیت شعر یا یک نکته حکیمانه ای داریم توی شعرها می بینیم و بحث می کنیم در موردش،اما تمثیل زیر ساخت های خیلی خیلی عمیق تر از اون چیزی که ما تصور می کنیم داره و چقدر خوبه که شما سراغ این مقولات برید،سراغ مقولاتی که کمتر کسی دنبالش میرود،مثلا بیائیم تمثیل شناس باشیم،مثلا بیائیم اسطوره شناس بشویم،اصلا نداریم،ما توی مملکتمون غیر از مرحوم مهرداد بهار و دکتر جلال ستّاری نداریم،اسطوره شناس دیگه ای نداریم،اگر کسی بیاد در این زمینه ها فعالیت بکنه،کسب معلومات بکنه،بصورت حرفه ای،یکی از شخصیت های خیلی مهم در آینده این مملکت از این بُعد خواهد شد. خوبه! این مقالات ارزش خواندن دارد،حالا یک مثال دیگه میزنم،گفتیم بعضی مثال ها ما زیر ساخت تمثیلی اش را هنوز کشف نکردیم،ولی بعضی از اونها کشف شده،یکیش پرواز کیکاووس هست،نمیدونم آیا شما در مورد پرواز کیکاووس در شاهنامه،چیزی خوندید یا شنیدید؟ اطلاعی دارید؟ خب! ببینید،کیکاووس پادشاه دوره رستم،آدم خاکستری ای بوده،یعنی خصوصیات بد و خوب داشته،یکی از خصوصیات کیکاووس،بلند پروازی بوده که همون غرور و تکبر است،در واقع کیکاووس پادشاهی بود که بواسطه وجود پهلوانی مثل رستم،به با شکوه ترین پادشاه تبدیل شده بود،به قدرتمند ترین و با شکوه ترین پادشاه،یعنی اونقدر قدرتمند بود که دیگه روی زمین چیزی نبود که بهش دست پیدا نکرده باشه،به برکت رستم،هوس پرواز میکنه،میگه چهار تا کرکس بیاورید،چهار تا کرکس براش میارن،تخت پادشاهی خودش را دستور میده به پاهای اون کرکس ها ببندند و کرکس ها را سیر می کنند و کرکس ها پرواز میکنند،در حالیکه کیکاووس توی تخت هست روی تخت پادشاهی خودش نشسته،البته در نوع خودش صحنه با شکوهی است،واقعاً،اما بعد از مدتی کرکس ها خسته میشوند،گرسنه میشوند و در منطقه آمل طبق روایت شاهنامه در آمل سقوط میکنند،بعدش هم رستم میره کیکاووس را پیدا میکنه و نجات میده،خب،این یک داستان اساطیری هست،تمثیل داره،تمثیل اش چیه؟ بلند پروازی،تکبر،نخوت و پیامدهای آن،کیفیت تمثیلی اش این را میگه،به اینصورت هست،در ادیان مختلف هم باز،تمثیل خیلی زیاد هست در اصل ببینید،دین میخواد به مردم تعلیم بده،باورها و اعتقادها را،میخواد اونها را به راه راست هدایت کنه،هدف دین اینه،چون مخاطب دین،همه انسان ها هستند و بیشتر انسان ها عوام محسوب میشوند،بهترین راه فهماندن به عوام همین تمثیل است،به همین دلیل هست که میبینیم خیلی از کتابهای اخلاقی،از تمثیل استفاده میکنند،چون بهترین راه برای تعلیم دادن دیگران هست.

به قول مولوی:

بهتر آن باشد که سرّ دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

این حدیث دیگران،یعنی داستان های انسان های دیگر،تمثیل های داستانی،در کتاب های دینی هم همینه،حالا گاهی روایت هست،حکایت های تمثیلی داریم،گاهی اوقات آیاتی که معنای تمثیلی دارند،بعنوان مثال در آیه قرآن کریم وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ (آیه 44 سوره هود) بر کوه جودی قرار گرفت،این کشتی که روی جودی قرار گرفت،در واقع معنای تمثیلی داره،معنای بخصوص خودش را داره،کشتی ای که بدون هیچ انحراف و اضطرابی اونجا قرار می گیره و تمثیلی که درباره اش گفته اند،یکی اینه که به معنای تومانینه و آرامشی است که برای ساکنان داخل کشتی ایجاد میشه،یا بعنوان مثال فکر میکنم شنیده باشید که،در قرآن کریم هست: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ اَسْفَاراً... (آیه 5 سوره جمعه) یعنی مثل کسانیکه کتاب دارند،کتاب حمل می کنند،اما آنرا در نمی یابند،اما آنرا در نمی یابند،یعنی نمی خوانند،مثل حماری است،حیوان دراز گوش،لا یَعلَمُ مثل حِماری است که کتاب بر پشت داره،یعنی توی پالانش کتاب ریخته اند،اما اون حیوان از این کتابها هیچ ثمره ای نمی بره،این را مثل اون قرار داده،یعنی چی؟ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کسانیکه تورات را حمل میکنند،حالا شما جای تورات میتوانید،قرآن بذارید،انجیل بذارید،اوستا بذارید،کتابهای آموزنده بذارید،کتاب های غیر آسمانی،تفاوتی نداره، مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا یعنی مَثَلِ کسانیکه کتاب را در دستشان حمل می کنند،یعنی همراه خودشان دارند ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا اما آنرا نمی فهمند این مثل چیه؟ مثل حیوانی است که یک بارِ کتاب بر پشتش هست،خب! شما اگر بخواهید فکر کنید به این آیه،چی دستگیرتون میشه؟ اگه زحمتی نیست یه مقدار بهش فکر کنید و جوابش رو بگید،البته این بیت زیبای سعدی هم شاهدِ مثالِ خوبیه،اما برای اون معنای تمثیلی که مدّ نظر ماست کافی نیست.

دوستان گرامی! اینکه داریم درباره تمثیل صحبت می کنیم،میخوام شما یک نگاهی به تمثیل داشته باشید که،دیگران این نگاه را ندارند،یعنی اگر ما بخواهیم به صورت ساده معنا بکنیم،تقریبا همون چیزی میشه که بقیه میگن،حالا توی سبک هندی که اسلوب معادله ها را بخوانیم،شما بهتر متوجه میشید،ببینید من یکبار دیگه کوتاه میگم آیه را،بعد یک مثال دیگه براتون میارم که اونجا هم باید به اندازه کافی دقت بکنید،ببینید تمثیل باید تمام جزئیاتش را مثل معادله حل کنید،کسانیکه کتاب حمل می کنند ولی آنرا نمی فهمند،خب! فقط این نیست که کتاب را نفهمیدند،مثل حیوانی که بار کتاب را میکشد،ولی از کتاب چیزی نمی فهمد،میدونید چیه؟ این فقط درک نکردن کتاب نیست،تلاش بدون انتفاع،خب! سعی بدون انتفاع هست،یک مثال دیگه،سعدی میگه،خیلی کوتاه،عالِم پرهیزگار،کور مشعله دار است،کمی بهش فکر کنید،عالم ناپرهیزکار،مثل کوری است که مشعل دارد،عالم پرهیزگار مانند انسان نابینایی است که مشعل در دست دارد،این تمثیل هست،اینکه عرض میکنم تمثیل مخاطبش را وادار به تفکر میکند،به این خاطر هست،شما میگید یعنی چه؟ نابینایی که مشعل توی دستش هست،یعنی چی؟ میخواد چی بگه؟ نگاه شما چیه؟ ما در واقع داریم تمثیل را درس میدیم،میخوام نگاه شما به تمثیل،با نگاه بقیه متفاوت باشه،چرا؟ چون تمثیل،خیلی وقت ها به ما یاد میده که استدلال کنیم و استدلالمون باید کامل باشه،دقت کردید؟ یعنی همه اون معنایی که قراره توی تمثیل گفته بشه ما همه اش را بگیم،نه بخشی از اون را، خب! منظور از عالِم،عالِم دینی است،در متون قدیمی،مخصوصا در شعر سعدی،عالم یعنی کسیکه علم دین دارد،شخصیت دینی،اما ناپرهیزکار است ،یعنی میاد دیگران را پند و اندرز میده ،مثلا روی منبر رفته،داره مردم را موعظه میکنه،اما خودش ناپرهیزکار است،یعنی از گناه پرهیز نمیکنه،به مردم میگه گناه نکنید،کار بد نکنید،مال مردم نخورید،دروغ نگید،تظاهر نکنید،اینها،اما خودش از این اعمال بد پرهیز نمیکنه،خودش از معصیت پرهیز نمیکنه،اینی که میگیم ناپرهیزکار یعنی این،پس عالم ناپرهیزکار یعنی اون شخصیت دینی که دیگران را از کار بد بر حذر میکنه اما خودش از کار بد پرهیز نمیکنه،چنین فردی مثل کور مشعله دار هست،نابینایی که مشعل توی دستش هست مشعل اش به درد خودش نمیخوره،برای خودش کاری بیهوده است،اما برای دیگران کار بیهوده نیست،چون دیگران از نور مشعل او استفاده می کنند،دقت کردید؟ پس کور مشعله دار است یعنی چی؟ یعنی خودش بهره ای نمی برد،اما به دیگران بهره میرساند،چه بهره ای؟ اون حرفهایی که عالم دینی میزنه،ممکنه خیلی ها رو هدایت کنه،مثلا یک شخص روحانی،موعظه گر،بر روی منبر،مطالبی میگه که ممکنه خیلی از مخاطبین را تغییر بده،متحول بکنه،بعضی ها پای منبر می نشینند به انسان های خیلی خوبی تبدیل میشوند،پس برای آنها بیهوده نیست،اما برای خودش بیهوده هست،این مشعل راه را به دیگران نشون میده،جاده حقیقت را به دیگران نشون میده ،دیگران را هدایت میکنه،اما خودش هدایت نمیشه،ما وقتی با تمثیل مواجهیم،باید همه نکات را بگیم،استدلالمون کامل باشه،اینطور نیست که فقط یک چیز کلی بخواهیم بگیم،قابل توجه همه شما دوستان! در تمثیل،ما باید همه معنای تمثیلی را بگیم نه یک جواب کلی،یادتون باشه،میخوام ذهن شما با تمثیل بدرستی آشنا بشه،بصورت کامل اون را یاد بگیرید،تمثیل مثل یک فرمول هست،یک معادله هست،که ما باید همه بخش های این معادله را جواب بدهیم،اینه که من عرض میکنم میگم تمثیل،شما رو به تفکر وادار میکنه،شما رو به استدلال وادار میکنه،منظورم چنین چیزهایی است. ما بحثمون بحث ادیان بود که حالا خیلی مفصّله،اگر بخوام مثال بیارم از قرآن،از انجیل،مثال فراوان هست،از تورات،خیلی مثال داریم،در حوزه های دیگر بشری نیز تمثیل استفاده میشه،در منطق هست،در فقه هست،در علم کلام هست،در عرفان باز به اندازه ای گسترده تمثیل استفاده میشه،اما در ادبیات چطور؟ توضیح دادیم که هم اهمیت داره،هم از اولین صنعت های ادبی است،بطور مثال: یک شعر از دقیقی براتون میخونم،دقیقی میگه:

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

من اینجا (یعنی در این دنیا) دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندنِ دائم شود خوار

دقیقی در مورد پیری خودش میگه،میگه من اینجا زیاد موندم و در واقع یعنی خیلی عمر کردم و همین عمر زیاد باعث شد که من پیش دیگران خوار بشوم،آدمهایی را که پیر میشوند دیدید؟ کسی تحویلشون نمی گیره،بیمار میشن،زحمت دارند،زحمتشون گردن دیگران هست،منظورش اینه،انسان های گرامی و عزیز،اگر زیاد عمر کنند،خوار و بی ارزش میشوند.

 

حالا بیت بعد:

چو آب اندر شمر بسیار ماند

زهومت گیرد از آرام بسیار

میگه وقتی آب در آبگیر به مدت طولانی بماند،شمر یعنی آبگیر،بسیار ماند،از زهومت یعنی آلودگی،میگه اگر آب در یک آبگیری،برکه ای،به مدت طولانی باقی بماند گند میزنه،همین،میگه ارزش خودش را بعنوان آب از دست میده،دقت کردید؟ بیت اول داره میگه من در این دنیا به مدت طولانی ماندم و زندگی کردم،حالا پیر شدم و دیگه ارزشی ندارم،مثل آب که اگر در یک برکه ای زیاد بمونه چون حرکت نداره،راکد هست،آلوده میشه،متعفن میشه،دیگه ارزشی نداره،حالا دقت کردید؟ بیت اول داره یک مفهوم و محتوایی را بیان میکنه،در بیت دوم براش یک مثال میاره،این میشه تمثیل،ما قانع میشیم،وقتی میگه آب در اثر ماندن می گندد،قبول می کنیم که انسان های پیر هم،در اثر زیاد عمر کردن بی اعتبار میشوند،ما رو قانع میکنه،بیت دوم استدلالی هست برای بیت اول،ما قانع میشویم،من دارم شعر دقیقی را براتون میخونم (دقیقی در قرن چهارم هجری قمری می زیسته است)

باز هم از سبک خراسانی بخونیم که میگه:

به دشمن برت مهربانی مباد

که دشمن درختی است تلخ از نهاد

یعنی با دشمن مهربانی نکن،چون دشمن مثل یک درختی است که سرشت اش تلخ است،یعنی دشمن را به یک درخت تشبیه کرده،حالا این تمثیل را توضیح میده بصورتی که ما بهش فکر می کنیم و قانع میشیم،در واقع شاعر که بوشکور بلخی است،میخواد یک آموزه تجربی را به ما یاد بده که به دشمن اعتماد نکن و با او مهربان نباش،یک حالا یک استدلالی میاره،که این استدلال تمثیل هست،یک استدلال میاره که ما اون را می پذیریم و قانع میشویم،این یعنی تمثیل...

درختی که تلخش بود گوهرا (یعنی درختی که سرشت آن تلخی است)

اگر چرب و شیرین دهی مر او را

یعنی هر چقدر هم که با چیزهای چرب و شیرین،یعنی یک چیز به این درخت بدهی که خیلی خوشمزه و شیرین باشد،مثل آب شیرین،آب خیلی گوارا،آب پاک،حتی اگر خیلی خوب از اون نگهداری بکنی و با چیزهای شیرین تغذیه بکنه،همان میوه تلخت آرد پدید،میگه در نهایت باز هم اون میوه تلخ رو به تو میده،از او چرب و شیرین نخواهی مزید،یعنی هیچوقت نمیتوانی میوه های چرب و شیرین (چرب و شیرین مثل است) نمیتوانی یک میوه شیرین از او بچشی و بخوری،ما تمثیل درخت تلخ را که میخوانیم،متوجه میشیم که منظور شاعر چی هست،ازش قبول میکنیم،این یعنی تمثیل،خیلی فراوان هست،در اشعار سنتی،از سبک خراسانی،ناصر خسرو،خیلی تمثیل داره،چون میدونید که ناصر خسرو هم شاعر تعلیمی است و این مسیر ادامه داره تا سبک هندی که خیلی به اوج میرسه،از قرن نهم تا دوازدهم،ما شاهد بیشترین منظومه های ادبی هستیم، خب! شما منظومه های معروف را میشناسید،ولی تعدادشون کمه،ما میدونیم که اولین منظومه از رودکی بود،منظومه کلیله و دمنه که قبل از این کتاب،رودکی زحمت شعرش را کشیده،ولی خب متاسفانه فقط شش بیت از این منظومه در دسترس ماست،بقیه اش گم شده،بعد منظومه آفرین نامه،منظومه ورقه و گل شاه،جمشید و خورشید،گل و نوروز،شاهنامه،پنج گنج نظامی،بوستان،مثنوی مولوی،حدیقه،منطق الطیر،منظومه امیر خسرو دهلوی و هفت اورنگ جامی،تا قرن نهم،اینها از مهمترین منظومه ها بودند،تعدادشون خیلی نیست اما از قرن نهم تا دوازدهم ما شاهد این هستیم که شاعران یکدفعه میان تعداد خیلی زیادی منظومه در قالب شعر ایجاد می کنند،خلق میکنند،تعداد منظومه های قرن نهم تا دوازدهم چند برابر قرن های قبل از خودش هست و جالب اینجاست که شاید تا این لحظه که من خدمت شما هستم در حدود بیست منظومه تمثیلی فقط داریم،ما قبل از اون یک حدیقه را داشتیم که تمثیلی هست،یک مثنوی هست و یک منطق الطیر عطار که تمثیل در اونها خیلی برجسته است،اساسش تمثیل هست،حتی بوستان سعدی اساسش تمثیل نیست،اون سه تای قبلی هست،هیچکدام از منظومه های خاقانی،امیر خسرو دهلوی و جامی اساسشون تمثیل نیست،تمثیل دارند ولی نه زیاد،اما بین قرون نهم تا دوازدهم،ما منظومه هایی داریم که اساسا با رویکرد تمثیل اینها سروده شده اند،بخوام اسم ببرم یک شاعری بوده بنام کاتبی نیشابوری،کتاب مجمع البحرین را داره،مجمع البحرین یعنی شعری که دارای دو تا بحر هست دو تا وزن داره دو تا هم بحر،شمس و قمر خواجه مسعود قمی،یک منظومه فوق العاده زیبا به اسم حسن و دل،منظومه حسن و دل از فتاحی نیشابوری و منظومه های دیگری که حدود 20 تا از اون ها مشخص شده،شما هم میتونید بررسی کنید،از جمله افرادی باشید که بیاید روی منظومه های قرن نهم تا دوازدهم کار کند،بعنوان کار پایان نامه هم میتونه باشه،بیائید توی این زمینه ها ببینیم چه منظومه های دیگری در قالب تمثیلی وجود داره؟ که شما اینها رو معرفی کنید،شرح کنید،تمثیل هایش را بگید،توضیح بدید،کارهای قشنگ،بله تمثیل این همه اهمیت دارد،من بیشتر از این خسته تون نمیکنم،جلسه آینده وارد تمثیل در علم بیان میشویم،تشبیه مرکب،تمثیل و تفاوت اینها،تا برسه به استعاره تمثیلی،اینها را قشنگ براتون توضیح خواهم داد که خوب یاد بگیرید. اگه سوالی دارید خدمتتون هستم،ممنون که با سعه صدر حوصله کردید و گوش دادید،امیدوارم که مطالب گفته شده مورد پسند شما عزیزان واقع شده باشد،امیدوارم که لحظه های خوبی در انتظار شما باشه و شما را به خدای بزرگ می سپارم...

تهیه کننده: روح اله باصری-دانشجوی ترم اول مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی

(درس مطالعات زبانی در متن ادبی)

استاد مربوطه: جناب آقای دکتر صادق فلاحی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

                                        روز چهارشنبه مورخ بیست و پنجم فروردین ماه 1400

                                            "مصادف با روز بزرگداشت شاعر عطار نیشابوری"

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی