کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

جلسه پنجم درس مطالعات زبانی در متن ادبی

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۲۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران

امیدوارم که به فضل پروردگار سلامت و تندرست باشید،ممنون که به کلاس تشریف آوردید،عرض ام به حضورتون که برای جلسه امروز،ما انشاءالله با هم غزلی از صائب تبریزی را می خوانیم و صنعت های ادبی آن را با هم مشخص می کنیم،یعنی به کمک همدیگر مثل جلسه قبلی که کار کردیم،درباره تشبیه مرکب،تشبیه و تمثیل، این جلسه هم همین کار را انجام می دهیم،منتها دیگه به این صورت نیست،مثل جلسه قبل،که ما ابیاتی را انتخاب کرده بودیم،که تشبیه مرکب یا تمثیل داشتند،در این جلسه یک غزلی را انتخاب کردیم،که ممکنه هر صنعتی داشته باشه،ما تاکید مون بر همون موضوع اصلی یعنی تشبیه مرکب و تمثیل و ارسال المثل،اما در کنارش حالا هر صنعت دیگری هم که پیدا کردیم،یا ممکنه یک بیتی ممکنه صنعتی نداشته باشد اصلا،ببینیم چکار می کنیم با همدیگه،ببینیم با کمک از خرد جمعی،انشاالله بتوانیم به نتایج خوبی برسیم،شعر از صائب تبریزی،داخل گنجور هست،راحت تر از کتاب هست،میگه:

شد زِ سرگردانی من،بس که حیران،گِردباد

کَرد گَردَش را فَرامُش در بیابان گِردباد

بحث ما مطالعات ادبی هست دیگه،اساس کار ما تمثیل و تشبیه مرکب است و شناخت ویژگی‌های این دو صنعت ادبی و البته هدف اصلی همان تمثیل است،در کنار آن چون مطالعات ادبی است و بحثمون عام هست،درباره هر نکته ادبی که داخل این غزل باشد صحبت می کنیم،نکته اولی که باید خدمتتون عرض کنم اینه که،سبک شاعرانی مثل صائب تبریزی و بیدل دهلوی و کلیم کاشانی و طالب آملی و سلیم تهرانی و شاپور تهرانی و شاعرانی از این دست،بهش می‌گویند سبک هندی و نام دیگر سبک هندی سبک اصفهانی است،چون صائب تبریزی در اصفهان زندگی می‌کرد،به عنوان بزرگترین شاعر سبک هندی و سبک هندی نام دیگری هم دارد،البته کمتر کسی اطلاع دارد،نام دیگر سبک هندی سبک ریخته است،چرا به سبک هندی سبک ریخته گفته می‌شود؟ چون در سبک هندی که یک سبک مضمون گرا هست و هدف این که،مضمون گرایی و باریک اندیشی و نازک خیالی در شعر باشد،شاعران به جمله‌بندی خیلی دقت نمی کردند،یعنی جمله بندی و پس و پیش شدن کلمات برای شاعران اهمیتی نداشت،بلکه همان مضمون دارای اهمیت بود،به همین دلیل می بینیم که،مثلاً در شعر صائب تبریزی،کلمات پس و پیش شده‌اند،یعنی بخواهیم علمی بگوییم،کلمات در مقام نحوی خودشان قرار نگرفته‌اند،کلمات در جایگاه نحوی خودشان نیستند،در این بیت هم ببینید به عنوان مثال،فعل در ابتدای جمله است،در ابتدای مصراع مصراع با شد شروع شده،شد ز سرگردانی من و عبارت،از بس که،باید در ابتدای مصراع می آمد،از بس که،گردباد از سرگردانی من حیران شد،فاعل در انتهای مصراع آمده،گردباد،دقت می کنید کلمات درهم ریخته اند،خیلی ساده بخواهم به شما بگویم در مصراع بعدی هم به همین صورت است،کلاً فاعل،آخر هست گردباد و برخی کلمات هم جابجا شده اند،به این کار در سبک هندی در واقع در هم ریختگی کلمات گفته می‌شود و یکی از ویژگی های سبکی هست،چون خیلی هم زیاد هست نام دیگر سبک هندی سبک ریخته است یعنی در هم ریختگی کلمات بالاست،اما در مورد صنعت های ادبی مصراع اول می‌گوید از بس که گردباد،از سرگشتگی من حیران شده،درسته؟ ما باید به این فکر بکنیم ببینیم چه صنعت هایی میشود پیدا کرد؟ صنعت ادبی اولی که در این یک مصراع میشه پیدا کرد صنعت تشخیص هست استعاره تشخیص،چرا؟ چون گردباد به یک موجود زنده تشبیه شده،که دچار حیرت می شود،حیرانی صفتی است برای موجودات زنده،بخصوص انسان ها،صفت انسانی هست برای گردباد که غیر جاندار هست،این نکته اول،پس کلمه گردباد دارای استعاره تشخیص هست،گردباد مانند انسانی است که حیرت زده می‌شود،صنعت ادبی دوم که در این بیت وجود دارد و دوستان عزیز باید با دقت نظر این صنعت ها را پیدا بکنند این هست که می‌بینیم صائب گفته گردباد از سرگردانی من حیران شده است در واقع جمله خام به این صورت هست،گردباد از سرگردانی من حیران شده،خب! ما اگر به این یک مصراع فکر بکنیم نکته ای که در این بیت هست اینه که،گردباد خودش سرگشته هست،گردباد خودش سرگردان است،دلیل سرگردانی گردباد را هم شما میدونید دیگه،می گردد،می چرخد،در صحرا،در هر جایی از صحرا،مثل انسانی که سرگردان است است و جا و مکان مشخصی ندارد،پیچش،حرکت و هر جا رفتن گردباد،نشان سرگردانیست دیگه،بنابر این گردباد سرگردان است،صائب هم سرگردان است،میگه سرگردانی من،با این تفاوت که گردباد وقتی سرگردانی صاحب را میبیند،حیرت زده و حیران میشود،یعنی چی؟ یعنی در واقع یک تشبیه تفضیلی در بیت هست،صائب می گوید من مثل گردباد سرگردان هستم،همانطور که گردباد سرگردان هست،من هم سرگردان هستم،با این تفاوت که گردباد از سرگردانی من حیرت زده شده است،شگفت زده شده است،بنابراین صائب در قالب تشبیه تفضیل،میگه سرگردانی من از گرد باد هم بیشتر است،اینه که میشه تفضیل،یعنی خودش را در آن ویژگی،در اون وجه شبه از گردباد بیشتر دانسته است،پس تشبیه تفضیل هست،دقت فرمودید؟ مثلاً فردوسی می گوید: تو ماهی اگر ماه گویا شود یعنی ای معشوق تو مثل ما هستی،پس در زیبایی با هم مشترک هستند،اما تفضیل آن کجاست؟ میگه ماه زیباست،تو هم زیبا هستی،اما فرق شما این هست که تو گویای یعنی تو حرف میزنی اما ما نمی‌تواند حرف بزند زیبایی تو فرقش با زیبایی ماه در این هست،اگر ماه گویا شود که نمی شود،یعنی نمی تواند گویا باشد،پس از ماه بهتری هستی این میشه تشبیه تفضیل میدونید دیگه بلدید،حالا دوستان یک نکته دیگه هم خدمتتون بگم،در همین بیت،کلمه سرگردانی هم صفت گردباد هست و هم صفت صائب تبریزی و ما می‌دانیم که سرگردانی برای گردباد یک واقعیت است،یعنی گردباد سرگردان است در صحرا،جای مشخصی ندارد،به همین خاطر سرگردان است،اما سرگردانی برای صائب یعنی برای عاشق،سرگردانی برای صائب به این معنا نیست،سرگردانی عاشق در واقع پریشان حالی او و سراسیمگی او به خاطر عشق است،این آوارگی با آوارگی گردباد متفاوت است،بنابراین کلمه سرگردانی دارای استخدام هم هست،یعنی صنعت استخدام،شاید سوال کنید که صنعت استخدام چیه؟ ببینید دوستان خوب دقت کنید و اگر که یادداشت کنید که خیلی عالیه،من ناچار هستم به یکی دو تا صنعت دیگه اشاره کنم ما یک کنایه داریم،یک ایهام داریم و همینطور،ایهام تناسب داریم و یک صنعت استخدام داریم،این صنعت ها به هم نزدیک هستند،اما یک ظرافت هایی هست که تفاوت این ها را مشخص میکند،کنایه همانطور که اطلاع دارید،یعنی صنعتی که دو معنی داره،یک معنای دور و یک معنای نزدیک یا یک معنای ثانویه و یک معنای اولیه،معنای اولیه معنای نزدیک است،معنای ثانویه،معنای دور هست،در کنایه کدام معنا مورد نظر هست؟ معنای ثانویه،یعنی معنای دوم مورد نظر هست،بنابراین وقتی گفته می شود زیره به کرمان بردن،منظور این نیست که طرف واقعاً زیره به کرمان برده است،این معنای اولیه اش هست،معنای نزدیک هست،معنای ثانویه آن درست است،تنها معنای صحیح،معنای دوم هست،تنها معنای صحیح،یعنی یک معنا بیشتر ندارد،اونهم معنای دوم،زیره به کرمان بردن یعنی کار بیهوده کردن،این درست هست بنابراین کنایه دو معنی دارد،معنی دوم صحیح است،حالا ایهام،ایهام دو معنی دارد که هر دو می تواند درست باشد،ما دچار وهم شدیم،ایهام از وهم می آید،ما دچار وقفه شده ایم که کدام معنی درسته،نمیدونیم کدام معنا درست است،نمی توانیم بگوییم یکی از آنها غلط است،این یکی درست است،هر دوی آنها می تواند درست باشد،مثال معروف:

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خواب شیرین،فرهاد به خواب شیرین رفته،ما نمی‌دانیم شیرین اینجا به چه معناست؟ آیا فرهاد به خواب معشوقه خودش رفته است؟ که دیگه توی کوه صدای تیشه نیومده؟ آیا منظور از شیرین معشوق هست؟ کلمه شیرین میتونه به معنای معشوق باشه،یا اینکه بگیم صفت خواب هست،خواب شیرین یعنی خواب دلپذیر،آیا فرهاد به خواب شیرین و گوارا و دلپذیری رفته یا به خواب عمیقی رفته یا این که به خواب معشوقه اش رفته،حالا اگر من از شما بپرسم کدومش درسته؟ شما نمیتونید بگید کدامش درست است،هر دوش ممکنه درست باشه،تا اینجای کار،کنایه دو معنا دارد یکی اش درست است،معنای ثانوی درست است،ایهام دو معنی دارد هر دوش می تونه درست باشد،حالا نوبت استخدام هست،استخدام هم صنعتی هست که مثل ایهام دو معنی داره و هر دوی آنها را باید معنا کنیم،یعنی قطعاً هر دو درست است،در ایهام ما نمیدونیم کدوم درسته؟ در ایهام ما نمی‌دانیم که کدام معنی صحیح است،در استخدام ما می‌دانیم که هر دو معنی صحیح است،این طور نیست که ندانیم،این طور نیست که دچار وهم بشیم که کدام معنی هست،هر دو معنی درست هست و هر دو معنی را باید استفاده کنیم،باید حتما اون رو به کار ببریم،یعنی اگر یک بیتی صنعت استخدام داشت ما می‌خواهیم این بیت را معنی کنیم،در هنگام معنی کردن،باید هر دو معنا را ذکر کنیم وگرنه ناقص می شود،مثال،یک بیت معروفی سعدی دارد،حتماً شنیدید میگه بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر الله اکبر است،دقت کردید،بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر الله اکبر است یعنی ای معشوق برگرد زیرا چشم عاشقان امیدوار،مثل گوش روزه دارها بر الله اکبر هست،یعنی همان طور که که گوش انسانهای روزه دار بر الله اکبر است،یعنی اذان که افطار بشود و یک چیزی بخورند،چشم انسان های امیدوار به بازگشتن تو هم بر الله اکبر هست،حالا این الله اکبر چی هست؟ منظور تنگه الله اکبر هست،یا تنگ الله اکبر،که در شیراز معروف بوده،الان را نمیدانم،شاید هنوز هم معروف باشد،ولی در زمان قدیم معروف بود،که از آنجا می آمدند،مثل یک راه ورودی بوده،الان معروف هست دوستان؟ اطلاع دارید شما که اهل آن طرف هستید،آیا هنوز هم معروف است؟ اگر میشه برای من بنویسید،عرضم به حضورتون که الان متوجه بیت شدید؟ تنگه الله اکبر با با الله اکبر فرق داره،ولی سعدی گفته الله اکبر،الله اکبر برای گوش روزه‌دار باید معنی بشود،ما نمی‌توانیم آن را معنی نکنیم،باید آن را معنی کنیم و برای چشم امیدوار هم باید معنی شود،نمیتونیم یکیش رو معنا نکنیم،باید هر دو تاش رو بگیم،هردو تاش هم درسته،ای معشوق برگرد زیرا همانطور که گوش انسان های روزه دار بر الله اکبر است،چشم انسان های امیدوار هم بر الله اکبر است که تو برگردی،نمی‌توانیم نصف آن را نگوئیم،توی ایهام دو معنی هست ولی ما سردرگم می شویم که کدام درست است؟ در استخدام دو معنی هست و ما سردرگم نمی شویم چون میگیم هر دوتا درست هست،هر دو تا باید معنی بشود،یعنی چی؟ یعنی شاعر یک کلمه را در دو معنی استخدام کرده،شاعر یک کلمه را در دو معنی به کار برده است،فرقش اینه،حالا یکی از ویژگی های سبک هندی که در واقع خیلی وقتها ایجاد تمثیل می کند،باعث صنعت تمثیل می شود همین است،همین صنعت استخدام هست،به فراوانی در سبک‌هندی هست و در اکثر ابیاتی که در خیلی از ابیاتی که دارای صنعت تمثیل هستند،یک استخدام هم وجود دارد،یعنی آن تمثیل بر اساس این صنعت استخدام به وجود آمده است،خب! مصراع دوم فکر می‌کنم در مورد ایهام و استخدام و کنایه متوجه شدید دیگه که اینها فرقشون چی هست؟ سرگردانی دارای استخدام هست اینجا،مصراع دوم کرد گردش را فرامش در بیابان گردباد،بله یعنی آنقدر که گردباد حیرت زده شد که حتی گرد و غبار خودش را هم فراموش کرد،باز هم دارای صنعت استعاره تشخیص هست،بله،خب! بیت دوم،یکی از دوستان زحمت آن را بکشد،البته من خیلی توضیح مفصل دادم،شما اشاره کنید که اصل مطلب کفایت می کند،بیت دوم را یکی از دوستان برای ما بخونه و لطفاً بگه چه صنعت های ادبی دارد؟ یکی از دوستان داوطلب بشوند برای بیت دوم،هدف ما اینه که یاد بگیرید،هدف ما بحث و تبادل نظر هست،بیت رو براتون میگم،بیت دوم باز تجدید مطلع هست،در واقع هر دو مصراع هم قافیه هستند،چون ندارد ریشه در صحرای امکان گردباد،میبرد آوارگی زود از بیابان گردباد،چون ندارد ریشه در صحرای امکان گردباد،میبرد آوارگی زود از بیابان گردباد،اگر یادداشت کردید،تا من میکروفون رو براتون فعال کنم تا صحبت کنیم،تا بتونیم چهار تا بیت بیشتر بخوانیم،منتظر صحبت های شما هستم،هدف ما این است که یاد بگیرید،خب! من این بیت را سریعا براتون معنا میکنم و نکاتش را میگم،چون ندارد ریشه در صحرای امکان گردباد،یعنی صحرای امکان،یعنی عالم هستی که مثل یک صحرا هست و گفته گردباد ریشه ندارد،بنابراین گردباد به یک درختی مثلاً به یک رستنی تشبیه شده است که دارای ریشه نیست،بنابراین استعاره هست،ولی استعاره تشخیص،چون رستنی هست میتونیم بگیم تشخیص نیست،فقط جاندار انگاری هست و صحرای امکان اضافه تشبیهی هست،تشبیه بلیغ است و گردباد هم که بهتون گفتیم،ریشه نداشتن برای گردباد،کنایه از سرگشتگی و آوارگی گردباد هم هست،چون گردباد بی سرزمین هست،باد و گردباد کلاً بی سرزمین هستند،جا و مکان مشخصی ندارند،متعلق به جایی نیستند،یعنی ریشه در جایی ندارند،ریشه نداشتن کنایه از بی سرزمین بودن و آواره بودن و مصراع دوم به این آوارگی اشاره کرده و باز هم همان،دارای صنعت تشخیص است در مصراع دوم صنعت تشخیص است،مصراع سوم،ریشه در خاک تعلق نیست اهل شوق را می رود بیرون ز دنیا پایکوبان گردباد،خب! این از آن بیت هایی است که دوست دارم در موردش صحبت بکنید،لطفا یکی از دوستان داوطلب شود،برای معنی این بیت منتظریم که داوطلب شوید و میکروفون را برایتان فعال کنیم،کار مهم ما در این کلاس اینه که با هم به نتیجه برسیم،درباره صنعت های ادبی،با هم باشیم پیروز هستیم خب! سوال میکنم،آیا در این بیت صنعت تمثیل وجود دارد یا ندارد،برامون بنویسید که صنعت تمثیل هست یا خیر،لطفاً برای ما بگید یا بنویسید که تمثیل بر اساس مصداق و مفهوم هست دیگه،بگید که قرینه ها کدام ها هستند؟ قرینه ها مثلاً گفتیم در تمثیل حداقل دو جز هستند،در هر مصراع،خب! خودم بهتون میگم،ریشه در خاک تعلق نیست اهل شوق را،اهل شوق یعنی انسان های عاشق،اهل شوق خاک تعلق ریشه ندارند،یعنی تعلق ندارند دیگه و معادل آن چه می‌شود؟ میگه میرود بیرون می رود ز دنیا پایکوبان گردباد،گردباد هم مثل اون انسان عاشق است که از این دنیا،با کمال میل پایکوبان و رقص کنان از این دنیا بیرون می رود،بنابراین گردباد همان اهل شوق هست،انسانهای عاشق مثل گردباد هستند که تعلق ندارند همان طوری که انسان های عاشق تعلق ندارند در واقع همان طوری که گردباد به دنیا تعلق ندارد،از این دنیا بیرون می رود،انسانهای عاشق هم در اون خاک تعلق ریشه ای ندارند،بنابراین گردباد برابر با اهل شوق است،دنیا معادل خاک تعلق هست،دقت می کنید اینه که تمثیل می‌سازد،مصراع اول مفهوم هست،مصراع دوم مصداق هست،در مصراع اول صائب می آید یک موضوعی را می گوید،میگه انسان های عاشق به چیزی تعلق ندارند و در مصراع دوم برای آن مثال می آورد،می گه گردباد از این دنیا،در در حالی که میرقصه خارج می‌شود،بیرون می‌رود،اون‌دنیا،دنیا نماد تعلق هست دیگه،دقت کردید؟ مثال براش می آورد و نکته زیبایی که در بیت هست،پایکوبی برای گردباد هستند،ما اگر به حرکت گردباد دقت کنیم،مثل عارفی است که داره وجد و سماع میکنه،مثل عارفی است که داره وجد و سماع میکنه و پایکوبی می کنه،رقص رقصان هست و این تشبیه زیبایی است برای گردباد،ضمن اینکه باز هم دارای صنعت تشخیص هست،بیت بعدی:

 نیست با تَن جانِ وحشت دیده را دلبستگی

می فِشاند گَرد هستی از خود آسان گِردباد

خب! مصراع اول میگه،جان وحشت دیده،با جسم،دلبستگی ندارد،یعنی جان وحشت دیده،هیچ تعلقی به جسم ندارد،خب! جان روح هست،در مقابل جسم قرار می گیرد،دلبستگی هم تعلق هست،حالا منظور از وحشت دیده چیه؟ وحشت دیده در اون معنایی که شما تصور می‌کنید نیست،یعنی در معنای کسی که ترسیده و وحشت کرده نیست وحشت دیده در واقع یعنی رمیده،مثلاً وقتی می‌گویند آهوی وحشی یعنی آهوی رمیده،یعنی جانی که از جسم رمیده،در اصل وحشی یعنی رمیده،کلمه وحشی یعنی رمیده،یعنی تنهایی دوست،کسی که تنهایی را دوست دارد و جمع گریز هست،این را بهش می‌گویند وحشی،وحش است و جان وحشت دیده در همین معنا هست،جان وحشت دیده یعنی،جانی که با جسم بودن را دوست ندارد،از جسم میگریزد،یعنی گریزنده،رمنده،خب! مصراع اول صائب می آید یک مفهوم را ادعا می کند،می گوید جان رمنده،روح رمنده،تعلقی به جسم ندارد،حالا مصراع دوم برای آن یک مصداق می آورد،می فشاند گرد هستی از خود آسان گردباد،یعنی چی؟ یعنی گردباد به آسانی خیلی راحت،بدون اینکه برای او سخت باشه،گرد و غباری را که نشانه هستی است،از خودش می تکاند از خودش دور میکند،دقت کردید وقتی گردباد میچرخه،گرد و غبار را از خودش دور میکنه و به همه جا پراکنده میکنه،اون گرد هستی است،گرد وجود است،یعنی هستی مثل این گرد و غبار هست،بی ارزش است و گردباد این گرد و غبار را از خودش دور می‌کند،پس جان انسان جسم را از خودش دور میکند،بهش تعلقی ندارد،گردباد هم گرد و غباری را که در راه میبینه،از خودش دور میکنه و بهش تعلقی ندارد،پس اون گرد و غبار،نشانه هستی است،نتیجه،جان معادل گردباد هست،تن معادل گرد هستی است،آنقدر بی ارزش است،جان رمنده انسان،روح رمنده انسان، تعلقی به جسم ندارد و از جسم می‌گریزد جسم را ترک می‌کند و رها می‌کند،همانطور که گردباد گرد و غبار صحرا را از خود می تکاند و از خود دور می کند،دقت کردید؟ معنی به این صورت است،آیا کسی هست که بخواهد بیت بعدی را برایمان بگوید،خب! بیت بعدی را برایتان می گویم: خارخار شوق دارد جنگ با آسودگی

 تا نفس دارد نیاساید ز جولان گردباد

 خارخار شوق دارد جنگ با آسودگی،خب! این ادعاست،میشه مدّعا یا همان مفهوم،خارخار دغدغه هست دیگه،انگیزه است،خار خار شوق،یعنی انگیزه عشق،شوق به معشوق هست،میگه عشق به معشوق با آسایش و تنبلی و تن آسانی و نشستن دشمنی دارد،یعنی جایی که شوق هست آسودگی نیست،به همین ترتیب گردباد هم،هرگز دست از جولان دادن نمیکشد،جولان دادن در واقع نقطه مقابل آسودگی هست،آسودگی یعنی تن آسانی و نشستن و دست روی دست گذاشتن،جولان دادن یعنی ننشستن و آسایش نداشتن،دقت کردید؟ صائب در مصراع اول می گوید انسان عاشق شوق دارد،پس هرگز آسوده نیست،یعنی مدام برای رسیدن به معشوق در حرکت است،مثل گردباد،گردباد هم،همواره در حال جولان است،یعنی اهل نشستن و استراحت کردن نیست،بنابراین گردباد برابر با انسان عاشقی است که شوق دارد و آن کلمه عاشق از جمله حذف شده است و جولان هم نقطه مقابل آسودگی است که قرینه میشه اینجا،جولان قرینه آسودگی،گردباد قرینه خارخار شوق،اینجاست که تمثیل ساخته شده دوستان عزیز،حالا میخوام یک نکته ای به شما بگم دوستان عزیز! آیا میدونید که فرق تمثیل با اسلوب معادله چی هست،تفاوت تمثیل با اسلوب معادله،اگر کسی این تفاوت را بلد هست،لطفاً در قالب کلمات برای من بنویسد،در صورتی که میکروفون اش قطع هست،بله،تفاوت تمثیل با اسلوب معادله،ببینید هم تمثیل کیفیت استدلالی دارد و هم اسلوب معادله،اینها فرقی ندارند از این نظر با هم هیچ فرقی ندارند،از نظر معنا و محتوا هم،معنایی ها،نه! بین دو تا مصراع منظورم نیست،از نظر معنایی هم ما میتونیم،بینشون مساوی بگذاریم،بین دو تا مصراع مساوی بگذاریم،هم در تمثیل و هم در اسلوب معادله،اما فرق چی هست؟ دوستان عزیز! تمثیل و اسلوب معادله خیلی زیاد به هم نزدیک هستند،به شدت به هم نزدیک هستند و تفاوت آنها در این است که اگر مصراع تمثیل با حروف شرط و حروف ربط و حروف تعلیل و امثال اینها همراه بود،اگر حرف شرط یا حرف ربط یا تعلیل داشت،تمثیل هست ولی اگر بدون اینها بود،آن وقت می شود اسلوب معادله،مثل دو کفه ترازو،در آن صورت می شود اسلوب معادله،تفاوتش در این هست،دقت فرمودید؟ مثلاً در این غزلی که ما داریم با هم میخونیم،بیت سوم ریشه در خاک تعلق نیست اهل شوق را،می رود بیرون ز دنیا پایکوبان گردباد،دقیقاً بین خود دو تا مصراع می‌توانیم مساوی قرار داد،چون مصراع دوم که تمثیل است،ادات شرط،ربط تعلیل،هیچ چیزی ندارد،این برابر با آنست،از نظر نحوی از نظر جمله‌ای برابر برابر می شوند با هم برابر می شوند و اگر مثلاً فرض کنید که همین بیت همین بیتی که گفتیم ریشه در خاک تعلق نیست اهل شوق را،مصراع دوم صائب می گوید می رود بیرون زدنیا پایکوبان گردباد،اگر مصراع دوم مثلاً همانا داشت،یا زیرا داشت،یا مثلاً به این دلیل داشت،مثلا توی مصراع دوم با همانا شروع می‌شد،همانا می رود بیرون پایکوبان گرد باد،البته وضع خراب میشود ها،من به عنوان مثال عرض می کنم،اگر یک همانا بود،اگر یک زیرا بود،اگر مثلاً یک چون که بود،دیگه اسلوب معادله نبود،در این صورت میشد تمثیل،متوجه شدید دوستان؟ تفاوت تمثیل با اسلوب معادله در همینه،یادتون باشه این خیلی نکته مهمی است و شما این را بلدید،کمتر کسی این را بلد است،یعنی شما میتونید با خیلی از دانشجویان ادبیات،دانشجویان دکتری ادبیات و حتی با خیلی از اساتید ادبیات صحبت کنید،میتونید امتحان کنید،ازشون بپرسید،البته به شرطی که همان لحظه به شما جواب بدهند،نه اینکه تحقیق کنند،از ایشان بپرسید فرق تمثیل با اسلوب معادله چیست؟ اکثراً نمیدانند،الان شما بلد هستید هیچ تفاوتی ندارند،غیر از اینکه تمثیل،اون مصراع تمثیل با حروف ربط و شرط و امثال اینها همراه است،ولی اسلوب معادله آنرا ندارد،مثلاً وقتی صائب میگه بیت معروف:

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهیست

اشک کباب باعث طغیان آتش است

 ما متوجه می‌شویم که تمثیل هست،مصراع دوم تمثیل دارد،اما هیچ حرف ربطی،شرطی،چیزی ندارد،بنابراین اسلوب معادله هست،در غیر این صورت میشه تمثیل،این نکته رو یادتون باشه و به عنوان یادگاری از من داشته باشید و فراموش نکنید،خب! دوستان عزیز فکر می کنم کفایت بکنه برای جلسه امروز و این نکاتی که بهتون گفتم رو شما می تونید،خودتون یک مطالعه ای داشته باشید،برای جلسه آینده تعدادی بیت آماده کنید،که بعضی از آنها دارای تمثیل باشد و بعضی از آنها از نوع اسلوب معادله باشد،اینها را به عنوان یک تحقیقی که باعث بشه که شما بیشتر یاد بگیرید و آشنا بشید انجام دهید و انشاءالله جلسه آینده میکروفون تون رو هم درست کنید،که برامون توضیح بدهید که چه جوری هست؟ اینها را برای ما مشخص کنید،دستتون درد نکنه دوستان گرامی! ممنون که اومدید به کلاس و با همدیگه کار کردیم و انشاءالله جلسه آینده،جلسه پر بار تری داشته باشیم،اگر احیاناً سوالی و مطلبی هست در خدمت شما هستم،سوالی ندارید دوستان،بهتون خسته نباشید میگم و ممنون که صبوری کردید و گوش دادید،انشاءلله تا جلسه آینده،ایام به کامتون باشه،دوستان عزیز وقتتون بخیر،شما هم خسته نباشید و خدا نگهدار همه شما،خداحافظ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی