کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحَمدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ

همه با هم یک درود بدهیم به امام عصر (عج)...

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

برای همه شما آرزوی توفیق و سربلندی می کنم،نقل است که علامه مجلسی صاحب اون همه آثار با ارزش با عظمت،یک شب حضرت فاطمه زهرا (س) را یک ارتباط روحی معنوی برقرار میشه نه اینکه سیمای دنیوی حضرت فاطمه به خواب ایشان آمده باشد دریچه ای از غیب باز میشه بعد ایشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک سفارش میکنه که چرا شما در پایان درس هاتون یک سلامی بر حسین من نمی‌دید؟ بر سیّد الشهداء نمیدید؟

همه کار علامه مجلسی گسترش قرآن هست،گسترش فرهنگ دینی،گسترش فرهنگ عاشوراست،دفاع از حریم عاشوراست ولو به ظاهر یک جمله گفته نشه،علامه خودش را مقید می کند که در پایان هر جلسه درس یک سلام کوتاهی به ابا عبدالله بده ما هم باید به عنوان میراث داران مکتب اهل بیت بتونیم منش اولیاء را دست بگیریم یک سلامی بدیم به امام عصر،سیدالشهدا، خب! در آخرین جلسه هستیم من سعی می کنم آنچه را وعده کرده بودم در این جلسه بیان کنم و مطالبی که لازم بود بیان شود به پایان برسد جلسه قبل من فرقه های شیعه را به اختصار عرض کردم امشب هم یکی از آنهایی که باقی مانده را خدمتتون بیان می کنم تا بدونید به چه صورت است؟ اول اشاره کردیم به شیعه امامیه یا اثنی عشریه،همانهایی که معتقدند به امامت امیرالمومنین (امامیه یا اثنی عشریه) که گفتیم در اصطلاح به کسانی گفته می شود که گذشته از اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل امیرالمومنین،پس از او امام‌حسن،امام حسین،تا برسد به حضرت مهدی را،به عنوان ائمه قرار دادند،بعد اشاره کردیم به شیعه زیدیه،که گفتیم عده‌ای بر این باورند که زید بن علی بن الحسین،بعد از امام زین العابدین به امامت رسیده،به خلافت رسیده،شیعیان زیدیه،مکتب کلامی زیدیه،که زید فرزند علی بن الحسین (امام سجاد) بعد از امام سجاد ایشان به عنوان امام هست،خب! حالا این ها برای خودشون اعتقاداتی دارند که فرصت نشد ما بخواهیم همه اینها را بررسی کنیم و اما یک گروه هم هستند غیر از اونهایی که اون جلسه گفتیم به نام اسماعیلیه خوب روی این تمرکز داشته باشید! اسماعیلیه یکی از فرق شیعه است،یعنی امامت شش  امام اول شیعیان اثنی عشری را می‌پذیرند،یعنی امام علی،امام حسن،امام حسین،امام سجاد،امام باقر،امام صادق،امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشری یا شیعه امامیه را قبول دارند،اما به جای امام موسی کاظم که امام هفتم ما شیعیان اثنی عشری و امامیه هست،بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام یعنی اسماعیل را به امامت می پذیرند،زیدیه،زید فرزند امام سجاد را بعنوان امام پذیرفته بودند،معروف شدند به زیدیه،اسماعیلیه به جای امام موسی کاظم،اسماعیل فرزند امام صادق را به عنوان امام می پذیرند،اسماعیل فرزند ارشد امام صادق را،پس از شهادت امام صادق،این اتفاق دیگه افتاد،گروهی مرگ اسماعیل را در زمان امام صادق انکار کردند و آن را امام غائب و امام قائم دانستند،مراسم تشییع جنازه او از طرف پدر را برای حفظ جان اسماعیل تفسیر کردند،بیان کردند و گروهی نیز معتقد بودند که اسماعیل از دنیا رفته،اما چون در زمان زندگی پدرش به امامت رسیده بوده است،پس از فوتش،امام صادق،فرزند اسماعیل یعنی محمد رو به امامت نصب کرد،امام صادق فرزند اسماعیل یعنی محمد بن اسماعیل بن صادق را به امامت منصوب کرد که این گروه به مبارکیه معروف گشتند،چون رئیس این گروه مبارک نام داشت،حالا این اسماعیلیه یک اعتقاداتی دارند که ما در ادبیات، ناصرخسرو را به عنوان یکی از پیروان مکتب اسماعیلیه می دانیم و در اشعارش هم شواهدی برای این کار وجود دارد که حالا اینها بالاخره اون حکومت فاطمیان را یه عده ای شون تاسیس کردند با اندیشه های خاصی که دارند که حالا فرصت برای بیان همه اندیشه‌های آنها نیست،مهمترین ویژگی اسماعیلیان،باطنی گری و تاویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامی است،وقتی به اسماعیلیه می گویند باطنیه،نام دیگر آنهاست،یعنی اینها اعتقاد به تاویل آیات،بطن آیات،درون آیات دارند معتقدند که متون دینی و معارف اسلامی یک ظاهری دارد یک باطنی دارد که باطن آن را امام می دانند و فلسفه امامت هم تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنی است،از این جهت یکی از مشهورترین القاب اسماعیلیه همین باطنیه است که حالا بحث های کلامی ویژه خاصی دارند که ما فقط یک دریچه ای رو باز کردیم بر روی شما و روی این قضیه که بتونید اگر علاقه‌مند هستید پیگیر بشید روی اندیشه باطنیان و اسماعیلیه و اما وعده کرده بودیم که در رابطه با اندیشه امامیه یا اثنی عشریه مطالبی بیان بشه،همتون میدونید که متکلمان امامیه از گذشته‌های دور پنج  اصل را  جزء اصول عقائد معرفی کرده اند:

  1. توحید
  2. عدل
  3. نبوت
  4. امامت
  5. معاد   

 

انتخاب این پنج اصل،نه به دلیل انحصار مسائل اعتقادی در آنهاست،بلکه به دلیل اهمیت بسیارِ این اصول هست،در مقایسه با دیگر معارف اعتقادی،حالا من یک اشاره هایی می کنم،خب! از دیدگاه امامیه،توحید و عدل از اصول اعتقادی دیگر بسیار مهمتر هستند و در حتی احادیث اشاره شده که این دو اصل از پایه های اساسی دین هستند حالا ببینید در باب توحی،هرچند که اصل توحید در بین متکلمان مسلمان،قبلا هم عرض شد،محل اتفاق هست،اتفاق نظر دارند در امر توحید،اما نظر متکلمان امامیه، اثنی عشریه در آشکار کردن توحید صفاتی و افعالی که قبلاً روی اینها بحث کردیم با سایرین تفاوت‌های زیادی دارند،خب! آنان درباره توحید صفاتی،عقیده اشاعره را اگه یادتون بیاد،که برای خدا صفات زائد بر ذات را قائل بودند قبول ندارند و حتی نظریه برخی معتزله را که منکر صفات خداوند بودند یا به نیابت ذات از صفات باور داشتند،باز این رو هم مردود می‌دانندخب! حالا متکلمان امامیه هرچند که معنا و مفهوم صفات خدا با ذات خدا خوب روی این موضوع دقت داشته باشید که از نظر متکلمان امامیه هرچند که معنا و مفهوم صفات خدا با ذات خداوند متفاوت است اما ذات و کلیه صفات دارای یک مصداق واحد هستند به بیان دیگر صفات خدای متعال عین ذات اوست دقت کنید صفات خدا،قادر،علیم،متکلم،حیّ،این صفات از نظر متکلمان امامیه زائد بر زائد نیستند،دقت کنید اشاعره می‌گفتند که صفات خدا زائد بر ذات اوست،امامیه چی میگه؟ که صفات خداوند عین ذات اوست،یک مثال عرض کنم،شما خورشید را ببینید یکی از صفات خورشید چیه؟ نورانیت هست،گرمی هست،حالا یه عده ای می گویند که خورشید یه چیز هست گرما یک چیز دیگر،اشاعره می گویند چی؟ خدا یک ذات داره،یک صفات،ذات یه چیز هست،صفات هم یک چیز دیگر،اما امامیه می‌گوید نه! این صفات عین ذات است،یعنی این گرما برخاسته از ذات خورشید است،نور برخاسته از ذات خورشید است،وقتی می‌گوییم گرما و نور،در حقیقت یعنی خورشید،برخی از معتزله منکر صفات خداوند هستند و می گفتند که این صفات نیابت از ذات هست ولی امامیه می‌گوید چی؟ که صفات عین ذات است،درباره توحید افعالی دقت بفرمایید اشاعره به انحصار فاعلیّت در خداوند و معتزله به فاعلیت مستقل انسان در افعال خود معتقد بودند،که حالا روی این ها قبلا بحث شده،گفتیم اگه برگردید،مرور کنید میفهمید،ولی در مکتب کلامی امامیه،این دو نظریه به صراحت مورد تردید و تکذیب قرار گرفته،چون از یک جهت انسان در افعال خویش موثر بوده و افعال از آدمی سر زده،از آدمی صادر شده و از سویی دیگر،قدرت انتخاب و تاثیر گذاری انسان میاد در طول فعالیت خداوند قرار می گیرد،یعنی خدا اراده میکنه،انسان انجام میده،شما ببینید در مکتب امامیه،ائمه واسطه فیض هستند نه دهنده فیض،شما وقتی می گویید امام رضا،امام حسین،امام رضاو امام حسین که شفا نمی دهند،خدا اراده میکنه،اراده آنها در اراده ائمه تجلی پیدا میکنه،خدا میشه فاعل اول اونها میشن فاعل ثانوی،پس این دو فاعلیت در طول هستند نه در عرض که یکدیگر را قطع کنند ،خدا اراده می کند اما بشر انجام می دهد،اگر اراده خدا نباشه عملی از بشر سر نمی زنه،پس این نکته را بدانید! که پناه بردن به ائمه،یعنی پناه بردن به خدا،اراده و خواست خداوند در اراده بشر تجلّی پیدا میکند، بحث دیگه که زیاد مورد توجه قرار گرفته بحث رویت خداوند است،اگر یادتون بیاد،متکلمین اعتزال،معتزله با میکلمین اشاعره که قبلاً گفتیم که اینها چه باورهایی دارند؟ حالا اشاره می‌کنیم به امامیه،اثنی عشریه،امامیه معتقد است که خداوند به هیچ صورت،چه در دنیا چه در آخرت،با چشم قابل رویت نیست،قابل دیدن نیست،چون خداوند شی ء  نیست،یدرکه الابصار و لا تدرکه الابصار،خداوند همه را می بیند،اما هیچ کس نمی تواند خدا را ببیند،چون دیده شدن از ویژگی های مخلوق مادی هست،یعنی جسم،در احادیث ائمه به نوع دیگری از رویت،که قبلا هم گفتیم،یعنی رویت قلبی،شهود قلبی،اشاره شده،شما ببینید از امام علی در رابطه با دیدن خدا سوال شد،که شما پروردگاری را که نمی بینید چه جوری عبادت می کنید؟ امام فرمود: لم اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ یعنی من خدایی که نمی بینم عبادت نمی کنم،گفتند چگونه خدا را دیدی؟ امام فرمودند: دیدگان با دیدن،چشم ها با دیدن،او را درک نمی کنند،ولی دل ها با حقایق ایمان او را می بینند،با چشم دل می بینند،حالا نگاه کنید در ادبیات،چشم دل باز کن که آن بینی،آنچه نادیدنی است آن بینی،اشاره به این دارد،بحث امامت رو ببینید،در بین مکاتب کلامی،امامیه تنها گروهی هستند که امامت را از اصول دین به حساب می آورند و بر آن هم زیاد تاکید دارند،اما مکاتب کلامی دیگر با این اعتقاد که نصب امام بر مسلمان واجب است،نه بر خداوند،امامت را یک تکلیف شرعی مانند دیگر واجبات می دانند و آن را از فروع دین می شمارند،اما امامیه،امامت را از اصول دین می دانند،بر این باورند که امام را خداوند معین کرده و نصب امام مثل ارسال رسل،یکی از وظایف خداوند در هدایت بندگان است، وظیفه مردم در این رابطه،معرفت و شناسایی امام و بیعت با او و پیروی از دستورهای اوست،این نکته را هم باید بدونید که مفهوم امت و امامت در تفکر شیعی با دیگر مکاتب کاملاً تفاوت دارد،به اعتقاد امامیه،امامت صرفاً یک رهبری اجتماعی و حتی رهبری دینی به معنای اجرای احکام اسلامی نیست،بلکه امامت،رهبری اجتماعی و یا رهبری دینی به معنای اجرای همه امور هست،امامت،رهبری امت اسلام در همه شئون حیات بشری چه اعتقادی،چه عملی،اخلاقی،اجتماعی و سیاسی،از جهت دیگر امام یک شخص و یک شخصیت عادی نیست که مردم او را به میل خودشان انتخاب کنند و او را را به حل و فصل امور عادی و روزمره مشغول کنند بلکه امام فردی است معصوم و دور از گناه و خطا،رسالت سنگین استمرار راه انبیاء را به دوش دارد،از این جهت امام در همه شئون پیامبر غیر از تلقی وحی و شریعت،جانشین پیامبر است و از وظایف مهم امام در مکتب امامیه،ابلاغ احکام و معارفی است که پیامبر اکرم به دلیل نبود شرایط در ابلاغ آنها توفیق پیدا نکرده است،در مکاتب دیگه اینجوری نیست و ما می‌بینیم که در امامیه این اتفاق داره می افتد،شواهد قرآنی اش هم که وجود داره،قبلا هم گفتیم که نصب پیامبر و امام،در گروی انتخاب مردم نیست،یا داود انّا جعلناک فی الارض خلیفه،خداوند می فرماید: ای داود! ما تو را به خلافت منصوب کردیم نگفت مردم باید رای بدهند،من خودم می خوام که جانشینی در روی زمین قرار دهم،پس نصب امام و نصب پیامبر مستقیم از جانب خداست،پیامبر مستقیم از جانب خدا،امام با دستور خدا،از طرف پیامبر،قبلاً گفتیم که در آخرین حج پیامبر خداوند امر کرد یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ که همه ماجرای غدیر خم رو میدونید که پیامبر فرمود که من کنت مولاه فهذا علی مولاه هرکه را من باشم مولا و دوست ابن عمّ من علی مولای اوست، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه که بعد هم عرض کردیم که در تاریخ اسلام روی کلمه مولا اختلاف ایجاد شد از نظر شیعه مولا یعنی خلیفه،جانشین ولی  اهل تسنن می‌گفتند منظور از مولا در قاموس عرب یعنی دوست،پیامبر گفته من دوست هر کسی هستم امام علی هم دوست اش هست،این مشکل تاریخی از اینجا شروع شد که میتونید بررسی کنید و کامل بدونید که به چه صورت هست؟

پس می‌بینیم که بحث رویت خدا،بحث امامت،بحث نبوت،اینها یک جایگاه خاصی در اندیشه اعتزالی،اشعریه،اسماعیلیه،امامیه و سایر فرقه های کلامی دارد،اگر روی این مباحث سوالی،شک و شبهه ای دارید بفرمایید،در خدمتتون هستم...

من یک جمع بندی مختصر بکنم،من جلسه اول اومدم گفتم چی؟ گفتم که ادبیات فارسی اینه اونه این گستردگی رو داره،اینجوری هست،اونجوری هست،جلسه دوم اومدم ارتباط بین دین و ادبیات را بررسی کردم،که ادبیات چه سهمی در گسترش معارف دین داشته روی اینها صحبت کردیم،بعد گفتیم این درس میخواد چیکار کنه؟ این درس می خواهد بگوید که اندیشه‌های متکلمان آمده در ادبیات ورود پیدا کرده تا ما با آن اندیشه‌ ها آشنا نشیم نمیتونیم ادبیات رو خوب نمی فهمیم بعد گفتیم چند تا مکتب کلامی معروف وجود دارد،مکتب اعتزال،مکتب اشاعره،مکتب امامیه،اسماعیلیه،زیدیه،اینها رو بررسی کردیم،یک شواهدی،یک گفتگوهایی را با هم داشتیم بعد علوم اسلامی را مثلاً گفتیم،فقه چیه؟ منطق چیه؟ کلام چیه؟ و گفتیم که بحث ما روی کلام هست،میتونید در کنار فایل هایی که دوستان زحمت کشیدند و به متن تبدیل کردند جستجوهایی نیز داشته باشید فراتر که ان شاء الله بتونید با سربلندی از این درس بگذرید،تا حالا برود آینده،اگر عمری بود،حیاتی بود،توفیقی بود،فرصتی بود،درسی بود،در خدمتتون بودیم،باز اون چه درسی باشد؟ به چه صورت باشد؟ که چو فردا شود فکر فردا کنیم، اگر هم فرصتی پیش نیامد که زائر چهره های شما باشیم،در خدمت شما باشیم،که باز هر کجا باشید براتون آرزوی توفیق و سربلندی می کنم...

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

برای من توفیقی بود ولو به صورت مجازی ولو اینکه از دیدن چهره های معنوی و معرفتی و ادبی شما محروم هستم چند جلسه ای گفتگویی کنیم با یکی از درس های بسیار عجیب و غریب واقعاً،درس های پیچیده،درس های معرفتی،خدای بزرگ را شاکرم به خاطر این توفیقی که نصیب شد،از خدای متعال توفیق طلب می کنم که فرصت هایی،فرصت دیگری نصیب کند که حالا چه بصورت مجازی و چه حضوری ما بتونیم در خدمتتون باشیم،اگر فرصتی نصیب شد خدای بزرگ را بیش از پیش شکر خواهیم کرد،اگر به هر دلیلی هم توفیقی نبود که خدمتتون باشیم،این دوره برای ما جزء دوره های خاطره برانگیز و با ارزش خواهد بود،از شما هم می خواهم مطالب رو بخونید،انشالله با یاری خداوند به بهترین وجه این ماجرا پیش می رود.

 یک شعری است از شاعر توانای افغانی،محمد کاظم کاظمی،من سعی کردم همیشه موقع خداحافظی با این شعر حسب الحال مشتاقی و احساس خودم را بیان کنم،این شعر سال های قبل هم گفته شده،شاید دیده باشید،شنیده باشید...

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره ای که تهی بود، بسته خواهد شد

و در حوالی شب های عید، همسایه

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه

همان غریبه که قلّک نداشت، خواهد رفت

و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت

منم تمام افق را به رنج گردیده

منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده

منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود

و سفره ام-که نبود- از گرسنگی پُر بود

به هر چه آینه، تصویری از شکست من است

به سنگ سنگ بناها، نشان دست من است

اگر به لطف و اگر قهر، می شناسندم

تمام مردم این شهر می شناسندم

من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد

نماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شد

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره ام که تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

چگونه باز نگردم، که سنگرم آنجاست

چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست

چگونه بازنگردم که مسجد و محراب

و تیغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست

اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود

قیام بستن و الله اکبرم آنجاست

شکسته بالی ام اینجا شکست طاقت نیست

کرانه ای که در آن خوب می پرم، آنجاست

مگیر خرده که؛ یک پا و یک عصا دارم

مگیر خرده، که آن پای دیگرم آنجاست

شکسته می گذرم امشب از کنار شما

و شرمسارم از الطاف بی شمار شما

من از سکوت شب سردتان خبر دارم

شهید داده ام، از دردتان خبر دارم   

تو هم به سان من از یک ستاره سر دیدی

پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی

تویی که کوچه ی غربت سپرده ای با من

و نعش سوخته بر شانه برده ای با من

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم

تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

اگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشت

و چند بته ی مستوجب درو هم داشت

اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان

اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان

اگرچه متهم جرم مستند بودم

اگرچه لایق سنگینی لحد بودم

دم سفر مپسندید نا امید مرا

ولو دروغ، عزیزان! بحل کنید مرا

تمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفت

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

به این امام قسم، چیز دیگری نبرم

به جز غبار حرم، چیز دیگری نبرم

خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان

و مستجاب شود باقی دعاهاتان

همیشه قلک فرزندهایتان پر باد

و نان دشمنتان-هرکه هست- آجر باد

 شما را فرصتی دیگر به خدای بزرگ میسپارم

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی