کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

جلسه نهم درس نظریه ها و نقد ادبی

دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

افلاطون:

روشن است که داوری های اریستوفان و معاصران او غالبا صورت عملی داشته و بیشتر میتواند در مباحث عملی نقد مطرح باشد تا مباحث نظری و نظریه ادبی به همین سبب باید گفت که آراء نظری عام در نقد ادبی با افلاطون شروع شده است...

دیدگاه های افلاطون درباره شعر و عناد بی پرده او با شاعری و شاعران و شرایط سخت و در عین حال محدودی که در رساله اش برای شاعران بر می شمارد سرانجام به طرد آنان از مدینه فاضله افلاطون منجر میشود دشمنی افلاطون با شعر محصول شرایط خاصی است که در جامعه یونانی می دیده است افلاطون که در آراء انتقادی خود تحت تاثیر سقراط بوده است شعر را مورد جذبه ای عینی و الهامی باطنی می داند ولی با این حال شعر را محصول پریشانی و شوریدگی نیز توصیف می کند افلاطون در سلسله مراتبی که برای ارواح و عقول انسانی قائل است شاعران را در مرتبه نهم قرار می دهد در حالیکه فیلسوفان را در مرتبه دوم می گذارد و همین نشان می دهد که شعر در نظر او جایگاه والایی نداشته است.

وی شعر را از دو جنبه می نگریسته است یکی جنبه فلسفی و اخلاقی که شاعر در آن جایگاه والایی ندارد و دیگری جنبه هنری است که برای شعر مقام والایی قائل است و آنرا برترین و عالی ترین وسیله تخیلات میداند افلاطون از جهت اخلاقی شاعر را فاقد صلاحیت می داند و معتقد است که آنچه شاعر می گوید بر اساس ابهام و بیرون از حوزه آگاهی های فردی است بنظر افلاطون انسان باید برای اخلاقیات به سراغ هر کسی و هر جایی غیر از شاعران برود او برای توجیه نگرش منفی خود نسبت به شعر متاثر از دیدگاه اخلاقی خود است و به مبنایی فلسفی متوسل میشود افلاطون معتقد است که آنچه موضوع معرفت و ادراک ما را تشکیل می دهد حقایق عینی نیست بلکه آنچه مشاهده می شود صورت ها و مثال هایی است از حقیقتی بیرون از عالم محسوسات،او می گوید که حقیقت متعلق به دنیای مثالهاست.

در اینجا با توجه به آنکه افلاطون شاعر را برای مدینه فاضله خود مفید نمیداند این سوال مطرح میشود که آیا هیچ شعر و سرودی نباید بر زبان آورده شود ؟ پاسخ افلاطون آنست که چرا اما تا آن مایه و مقدار که بتواند زیر نظر حکمرانان باشد مثلا سروده هایی که در مورد ستایش خدایان و انسان های نیک و پدید آمدن نظم و نظام باشد پذیرفتنی است آراء افلاطون هر چند انگیزه ای برای طرح بسیاری از مسائل نظری مربوط به نقد ادبی شده است ولی او هرگز از دیدگاهی نظام گرا در نقد شعر برخوردار نبوده است. بنابر این نمونه های مدون از آراء مربوط به شعر انواع شعر و نقد شعر به ارسطو تعلق دارد.

ارسطو:

ارسطو کهن ترین واضع اصول نقد ادبی است آنچه در کتاب فن شعر و خطابه در زمینه نقد آورده گویای دیدگاه تحلیلی و دقیق وی در آثار ادبی است آراء و نظریه های ارسطو درباره شعر و ادبیات به شدت تحت تاثیر نگرش های خاص فلسفی او نسبت به شرایط اجتماعی و فرهنگی یونان و ویژگی های ادبی آن سرزمین است ارسطو بهترین پاسخ ها را به سوالات افلاطون داده است او در کتاب فن شعر خود بخش عمده ای از سوالات افلاطون را پاسخ داده است و در این کتاب به بررسی ادبیات پرداخته است ارسطو دریافت که شعر حماسی تراژدی کمدی و گونه های دیگر نظم و موسیقی از یک نظر همانند هستند زیرا همگی مبتنی بر تقلید می باشند از سوی دیگر همه آنها بجز موسیقی به مدد زبان موزون به تقلید می پردازند ولی با اینحال به صرف موزون بودن شعر اکتفا نمی کند.

اگرچه مهمترین آراء ارسطو در نقد شعر و ادبیات از رساله فن شعر استنباط شده ولی بخش قابل توجهی از این رساله از بین رفته است و تنها قسمت های بازمانده آن مبنای دیدگاه های انتقادی را در مغرب زمین بنیان نهاده است اما گوشه های دیگر دریافت های انتقادی ارسطو را باید در کتاب خطابه که بیشتر به زمینه های بلاغت توجه کرده جستجو کرد زیرا بهره های قابل توجهی در مفاهیم نقد ادبی را میتوان از آن استنباط کرد.

دیدگاه های ارسطو در نقد:

ارسطو برای ظهور و وجود شعر دو علت طبیعی را ذکر میکند: یکی غریزه تقلید و دیگری میل فطری انسان به وزن،ارسطو در نظریه مشهور به تقلید یا محاکات شعر را تقلید و نمایشی از طبیعت اشیاء و انسان میداند این تقلید بدان سبب است که انسان موجودی مقلد است و از تقلید لذت می برد عینی ترین دلیل این مطلب آنست که بعضی از مناظر ممکن است برای ما ناخوشایند باشند ولی هنگامیکه باز آفرینی میشوند برایمان لذت بخش است مثلا دیدن لاشه مردار برای انسان ناخوشایند است در حالیکه تصویر و نگاره ای از آن به نظر خوشایند می آید وزن و همنوایی نیز در نظر ارسطو دارای مبنایی غریزی و طبیعی است زیرا بعضی از هنرها تقلید را بوسیله آهنگ انجام می دهند مانند نواختن نی و چنگ

ارسطو و شکل (فرم):

طرح نظریه فرم یا شکل سهم دیگر ارسطو در نقد شعر است او بر خلاف افلاطون که هویت ادبیات را موضوع و محتوا میدانست ارزش ادبیات را در شکل و فرم منطقی آن تصور میکند ارسطو معتقد است که تراژدی دارای اجزایی است و هر کدام از این اجزاء در پیوند با اجزای دیگر است و حضور منسجم این اجزاء فرم یا شکل اثر را تشکیل می دهد ارسطو در کنار شکل اثر از محتوا و موضوع نیز غافل نیست یعنی به یک فرم منطقی و محتوایی توجه دارد تاکید بر فرم سبب شد تا ارسطو بتواند اتهام افلاطون در مورد دیوانه بودن شاعران را پاسخ گوید ارسطو می گوید که شاعری موهبتی هنری است که به انسانی شاعر ارزانی شده است نه به انسانی دیوانه شاعر باید رنج ها و عذاب هایی را که به تقلید می کشد درک کند او باید در مسیر چنین تقلیدی از احساس ها و خشم های انسان ها آگاه باشد و طبیعی است که چنین کاری از دیوانگان ساخته نیست.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی