کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی

روح اله باصری
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد
رشته زبان و ادب فارسی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

نویسندگان

درس مطالعات زبانی در متن ادبی-جلسه اول

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مجدد سلام عرض میکنم خدمت شما

خب درس ما ،در واقع یک درس خیلی خوبه،درس بسیار بسیار مفیدی است ،در حوزه ظرافت های ادبی،البته از نظر زبان شناسی،ما قطعا بر اساس زبان شناسی پیش میرویم،اما ،هدف مهمتر ما ،خود ظرافت های ادبی هستند که به هر حال،ما قبلا هم داشتیم دیگه،در حوزه بلاغت،معانی،بیان و بدیع،اینها را داشتیم و شما هم نسبتا آشنایی دارید،ما این هفته چون شما کتاب ندارید،کتاب را معرفی می کنیم ،اما به یک موضوع خیلی مهم در حوزه همین صنعت های ادبی می پردازیم،به شکلی که میدونم برای شما تا حالا نبوده یعنی به این شکلی که بنده میخوام خدمت شما بگم شما مطالعه نکردید و یک مطالعه عمیق و دقیق محسوب میشه...

درباره کتاب شما زحمت بکشید، آقای دکتر کورش صفوی یکی از زبان شناسان خوب معاصر ،یک کتاب دو جلدی نوشتند ،به اسم از زبان شناسی به ادبیات،دو جلد هست،یک جلد اون در واقع با مطالبی درباره نظم،جلد اولش درباره نظم هست و جلد دوم درباره شعر هست و همینجا باید برای شما یک سوالی پیش بیاد که مگه شعر و نظم با هم تفاوت دارند؟ بله ،قاعدتا تفاوت دارند ،حالا درباره تفاوت های نظم و شعر با هم صحبت خواهیم کرد ،این کتاب که دو جلدی هست را تهیه کنید و اساس کار ما هست در درس مطالعات در زبان ادبی،اساس کار ماست،کتاب از زبان شناسی به ادبیات،دو جلد ،نویسنده ،آقای دکتر کورش صفوی،این از کتاب،حالا اگر اطلاعات بیشتری هم درباره کتاب خواستید من میتونم در اختیارتون قرار بدم ،ولی خب فکر نکنم دیگه چون انتشاراتش یه انتشاراته و انتشارات سوره مهر هست،همین یه انتشارات چاپ کرده،نویسنده اش هم مشخصه،جلدش هم مشخصه و اینها و براحتی گیر میاد کتابی نیست که کمیاب یا نایاب باشه به راحتی گیر میاد،اینی که من دارم و الان دستمه از جلد اول ،چاپ پنجم هست،از جلد دوم چاپ چهارم هست، اینها یه جوره، تفاوتی نداره،همون موضوعاتی است که قبلا خوندیم به اضافه یک سری نکات جدید که در زبان شناسی مطرح میشه ،مثلا هنجار زدایی و هنجار گریزی و قاعده افزایی و امثال اینها،اینها را با هم، ان شاء الله ،از جلسه آینده یا از دو جلسه آینده با هم سراغ این کتابها میریم ،شما زحمت بکشید ،فرصت هست این کتابها را از کتابخانه های معتبر در شیراز تهیه کنید،اما برای امروز که در واقع شما کتاب ندارید، یه بحث خیلی مهم را شروع می کنیم...

خب به مبحث امروز می پردازم که مباحث مهمی هست...

دوستان گرامی از تشبیه شروع کنیم به تمثیل برسیم و بعد از تمثیل نهایتا به اسلوب معادله برسیم،چرا ما باید این مسیر را طی بکنیم؟ چون ،اسلوب معادله نوعی تمثیل هست ،یا تشبیه تمثیل،در واقع،تمثیل هم ،زیر مجموعه تشبیه هست، یعنی تمثیل ،نوعی تشبیه هست،اسلوب معادله نوعی تمثیل هست و تمثیل نوعی تشبیه هست و اختلاف نظر هست دیگه،حتی بعضی از بزرگان بلاغت و اساتید ،اصلا نمیدونن اسلوب معادله چیه؟

عرض می کردم خدمتتون که،ما با صنعت تشبیه آشنا هستیم می دونیم که بعضی از تشبیه ها مفرد هستند،دوستان گرامی،این مقدمات ساده ای که من دارم خدمت شما میگم، اینها لازمه و لطفا با دقت گوش بدید ،چون در نهایت،برای اینکه تمثیل را درست بفهمیم به کارمون میاد،لازمه،ما تشبیه مفرد داریم،یعنی یک چیز به یک چیز دیگه تشبیه بشه،مثلا فردوسی میگه:

شبی چون شبه روی شسته به قیر

"داستان بیژن و منیژه"

شبی مثل شبه که با "ه" گرد مینویسند "ه" چسبان ،شبه یعنی سنگ سیاه ،شب به شبه تشبیه شده،یک چیز به یک چیز،این تشبیه مفرد هست و همینه شب در واقع بعنوان مشبه یک امر مادی سیاهه و شبه هم یک امر مادی سیاه هست ،تفاوتی نداره،یا اینکه مثلا شاعر میگه:

لبــت تا در لطافت لاله سیراب را ماند

دلــم در بیقراری چشمه سیماب را ماند

لب به لاله تشبیه شده، دل به چشمه تشبیه شده

یعنی یک چیز به یک چیز مشبه واحد هست "مشبه به" هم واحد هست، این رو میگن تشبیه مفرد و ما اگر بخواهیم وجه شبه را استخراج کنیم وجه شبه هم یک امر حسی هست ،یعنی به حواس پنجگانه ما در میاد،حالا یا از نظر رنگ هست یا از نظر عطر هست یا هر چیز دیگری،اینجا لب که مثل لاله است وجه شبه ما سرخی هست مشخصه،سرخی هم یک امر مادی هست دیگه ،رنگ هست،رنگ ها مربوط به یکی از حواس ما هستند.

دلم در بیقراری چشمه سیماب را ماند،به چشمه تشبیه شده که ویژگی اون سیماب گون بودن هست یعنی لرزان،دل مادی هست ،چشمه هم مادی هست و مفرد هم هستند وجه شبه اون هم زلالی هست که اون هم مادی محسوب میشه چون ما با چشم این زلالی را می بینیم،این تشبیه مفرد هست،نوع دیگری از تشبیه ،تشبیه مرکب هست یعنی اینکه یک مجموعه ای به یک مجموعه دیگه تشبیه شده باشد ،دیگه مفرد نیست ،یعنی یک هیئتی به اصطلاح بلاغیون،هیئتی به هیئت دیگری تشبیه میشود و وجه شبه ما هم منتزع از همین هیئت کلی هست یعنی همین وجه شبه هم دیگه یک چیز مفرد نیست منتزع از کلی است،یعنی استخراج شده از یک امر کلی هست،از اون هیئت ها،از اون دو هیئتی که به هم تشبیه شده،خب مثالش حتما بلدید شاید معروف ترین مثالی که ما در این زمینه داریم بیت سعدی باشه،فکر میکنم همتون شنیده باشید سعدی در گلستان میگه:

بر گل سرخ از نم اوفتاده لعالی

همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

"دیباچه"

یعنی قطرات زلال شبنم بر روی گل سرخ قرار گرفته است،همانطور که دانه های عرق که ناشی از خشم هست ،بر روی چهره معشوق زیبا رو که از خشم سرخ شده (غضبان یعنی عصبانی) قرار می گیره،پس دانه زلال شبنم بر روی گل سرخ مثل قطره زلال عرق بر روی چهره از عصبانیت سرخ معشوق هست،این مثل اونه،وجه شبه ما چیه؟ وجه شبه ما هم برگرفته از همین امر کلی هست ،یعنی قرار گرفتن یک نقطه سفید بر یک صفحه سرخ،فکر میکنم مشخص باشه توضیحاتی که دادم در این زمینه،عرضم به حضورتون که، مثال دیگه ای میزنم خدمتتون،مثال از حافظ:

به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله

به ندیم شاه ماند که به کف ایاق دارد

"غزل شماره 117"

یعنی لاله ای که روی (قسمت زیرین لاله که میشه تخت گل و سبز رنگ هست) قسمت سبز رنگ خودش قرار گرفته مثل اینه که ،خدمتکار پادشاه توی دستش جام شراب باشه که اون خدمتکار در واقع لباس سبز پوشیده و یک جام شراب سرخ در دستش هست،وجه شبه میشه قرار گرفتن یک چیز سرخ بر روی یک قسمت سبز رنگ،اینها همه حسی هستند،یادتون باشه دوستان گرامی ،اینجا داره مهم میشه،چون ما میخواهیم تفاوت اش را با تمثیل بدونیم در تشبیه مرکب ،ما تصویر مادی را در ذهنمون تصور می کنیم،در ذهنمون تصور می کنیم که یک نقطه زلال سفیدی روی یک صفحه سرخ قرار گرفته،در ذهنمون تصور می کنیم که یک چیزی که سرخ رنگ هست بر روی یک صفحه سبز رنگ قرار گرفته،ما فقط تصور می کنیم،دیگه دنبال استدلال و منطق و تفکر و اینها نیستیم، فقط تصور هست ،فقط تخیل هست ،همین،تشبیه مرکب اینه،مثلا حافظ میگه:

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟

نقطه دوده که در حلقه جیم افتاده است

"غزل شماره 36"

که دیگه بارها حتما شنیدید دیگه،یعنی زلف معشوق ،منحنی قسمت روی گونه معشوق ،روی صورت معشوق میفته،حالت قلاب شکله ،که داخل این قلاب ،روی گونه معشوق ،یک نقطه خالــی هم هست ،یک خالی هم قرار گرفته،حافظ میگه این نقطه خال که توی حلقه زلف قرار داره ،مثل اینه که یک نقطه،حالا نقطه منظور نوشتاری هست اینجا،یک نقطه سیاهی این نقطه دوده، در حلقه حرف جیم قرار گرفته باشه،این مثل اون هست،ما فقط این را از نظر شکلی و صوری تصورش میکنیم،تخیلش می کنیم،این میشه تشبیه مرکب،اما ،حالا مثال زیاده،بخوام مثال براتون بیارم خیلی زیاده،فکر نکنم ضرورتی داشته باشه...

تمثیل به چه شکل هست؟

دوستان گرامی، تمثیل،زیر مجموعه تشبیه هست ،اما با یک تفاوت اساسی،تمثیل به اون تشبیهی گفته میشه که کیفیت استدلالی داره،یعنی ما فقط یک چیزی رو در ذهنمون تصور نمی کنیم،تخیل نمی کنیم که به یک وجه شبه مادی برسیم ،ما وقتی تمثیل می خونیم، باید رابطه معنوی مصراع اول با مصراع دوم یا رابطه معنوی "مشبه" و "مشبه به" اینطوری بگم صحیح تر هست،دقیق تر هست،ما در تمثیل باید رابطه معنوی مشبه و مشبه به را، از طریق تفکر و استدلال پیدا کنیم و بفهمیم اش و وقتی فهمیدیم تازه به لذت ادبی اون دست پیدا می کنیم. غربی ها میگن آلیگوری یا الیگوری ،به تمثیل میگن آلیگوری و تفاوتش با تشبیه در اینه که همونطوری که عرض کردم عقلی هست و کیفیت اقنایی داره، یعنی موقعی که شما یک متنی را حالا یا شعر یا نثر،یک متنی را میخونید که ،این متن،صنعتی از نوع تمثیل داره ،بگونه ای هست که شما باید قانع بشید،شما باید، از نظر فکری و منطقی باید قانع بشید ،وقتی میگیم دارای کیفیت اقناعی است یعنی همین،مخاطب را باید قانع کنه،عقلا قانع کنه و برای اینکه مخاطب یا شما قانع بشید، باید این روابط را بین مشبه و مشبه به ،کشف کنید ،در موردش فکر کنید،استدلال کنید و نهایتا قانع بشید.اینجاست که بنده وقتی میگم صنعت تمثیل، صنعت خیلی مهمی هست ،دلیلش اینه که فقط یک صنعت مادی نیست، صنعتی است که شما رو به تفکر وادار میکنه ،شما را به فکر کردن،کوشش فکری،استدلال و منطقی اندیشیدن به یک تشبیه،وادار میکنه،اینه که خیلی دارای اهمیت هست ،حالا یک نویسنده ای هست بنام گراهام هوف از غربی ها ،در یک کتابی میگه که (درباره تمثیل صحبت میکنه) میگه صنعت تمثیل، کیفیت تعیین کننده ادبیات هست ،یعنی چه؟ یعنی اگر ما بخواهیم ببینیم یک اثر ادبی ارزشمند هست یا ارزشمند نیست ،باید ببینیم تمثیل داره یا نداره؟ در واقع خلاصه کلام این را میخوان بگن که ،آن اثر ادب ارزش ادبی دارد که در آن تمثیل باشد ،یعنی بر مبنای تمثیل نوشته یا سروده شده باشه،حالا نه اینکه یکی دو تا تمثیل باشه،کلیت کار فراوان در اون از تمثیل استفاده شده باشه،چرا؟ چون گفتیم ،به ما فکر کردن،تامل و تفکر را یاد میده،ما ادبیاتی ها رو وادار میکنه که فقط به یک تصویر حسی فکر نکنیم ،چیزی را بفهمیم ،از اون نتیجه گیری کنیم، استدلال کنیم و از این قبیل،بی دلیل نیست دوستان عزیز ،ما وقتی سراغ متن های تعلیمی میریم، مثلا بوستان سعدی یک اثر تعلیمی است ،یا مثنوی معنوی یک اثر تعلیمی است ،ما زمانیکه متن های تعلیمی یا شعرهای تعلیمی می خونیم می بینیم پر از تمثیل هست،شاعران و نویسندگان برای اون آموزه های اخلاقی یا عرفانی، از تمثیل استفاده کرده اند و اینجا مشخص هست دیگه، یک شخصیت تعلیمی مثل سعدی برای پند و اندرز نمیتونه از استعاره استفاده بکنه به دردش نمیخوره، چون با تمثیل میتونه مخاطب رو قانع بکنه،درباره اون آموزه های اخلاقی که میخواد به مخاطب یاد بده ابزارش تمثیل هست ،ابزارش جناس نیست،سجع نیست،استعاره نیست،هیچ صنعت دیگری نیست،تمثیل هست و هر چیزی که از تمثیل بیاد بیرون ،مثلا تمثیل رمزی، مثلا خود رمز و نماد ،که اینها هم ،معمولا از تمثیل ایجاد میشوند، اینه که دوستان گرامی تمثیل خیلی فراوان دارای اهمیت هست و من اینها رو خدمتتون توضیح میدم.

در اسطوره ها تمثیل خیلی فراوان هست ،در ادیان باز تمثیل خیلی فراوان هست ،چون کار آنها هم در واقع تعلیم هست و من ان شاء الله اینها رو مثال خواهم زد خدمتتون و تمثیل حتی میتونه مفرد باشه، ضرورتی نداره که حتما بصورت مرکب باشه اونطوری که در سبک هندی هست فمیتونه مفرد باشه، من یه مثال میزنم برای شما ،چون این بحث ها نیاز به تکرار و تمرین و بحث و گفتگو داره نمیتونیم همه را الان بگیم ،یه مثال مفرد براتون میزنم که فرق اش را با تشبیه مفرد متوجه بشین و یه مثال مرکب هم براتون میگم ،امروز دیگه خیلی خستتون نمیکنم ،ببینید رودکی میگه:

دانش اندر دل چراغ روشن است

"بخش 13"

اینجا دانش به چراغ تشبیه شده،خب حالا من یک مثال تشبیه بیارم که اون هم مفرد باشه،مثلا میگیم چهره معشوق مثل گل زیبا است، یا چهره معشوق گل است ،یعنی چهره به گل تشبیه شده ،اینجا رودکی میگه دانش چراغ است، ممکنه شما بگید خب ،چهره معشوق گل است ،چهره مشبه، گل مشبه به،در مثال رودکی میگیم دانش مشبه ،چراغ مشبه به،خب پس فرق اش چیه؟ چرا چهره معشوق گل است تشبیه مفرد هست؟ اما دانش چراغ هست، تمثیل هست،چرا تمثیله؟ مگه ساختار اینها با هم یکی نیست؟ چرا ساختارشون کاملا با هم یکی هست،چون تمثیل زیر مجموعه تشبیه هست،پس چرا به این میگیم تمثیل؟ زیرا ما در چنین نمونه هایی باید فکر کنیم،باید استدلال کنیم متاسفانه در خیلی از کتابها،خدمتتون عرض میکنم میگم ،خیلی ها این مباحث رو درست متوجه نشدند همینه،در خیلی از کتابها، مثلا گزیده اشعار رودکی دانش اندر دل چراغ روشن است را گفتند تشبیه هست ،در حالیکه تشبیه نیست،چطور این را ما میگیم تمثیل؟ چون بماند اینکه دانش،یک مشبه عقلی هست ،دانش حسی که نیست قابل دیدن که نیست قابل شنیدن که نیست ،دانش یک مفهومه ،اما "مشبه به" اون چراغ هست ،حسّیه،چراغ قابلیت این را داره که ما ببینیم،دست بزنیم،لمسش کنیم و اینها،اما چرا تمثیله؟ دانش مثل چراغ است ،ما باید بدونیم چراغ چه ویژگی ای داره؟ که ما بتونیم در دانش هم پیدا بکنیم،بعد با تفکر به این نتیجه میرسیم که ،یکی از ویژگی های چراغ، روشن کردن و روشنگری است، رودکی از روشنگری به آگاهی میرسه ،یعنی در خود روشنگری هم نمیمونه، پس دانش مثل چراغ است ،تحلیل ما ،استدلال ما اینه که میگم باید استدلال کنید، دانش مثل چراغ است ،همانطور که چراغ همه جا را روشن میکند ،دانش هم ذهن ما ،عقل انسان ها را روشن می کند ،اما این روشنی با اون روشنی فرق داره ،روشنی در چراغ دانش یعنی آگاهی،اما برای خود چراغ همون روشنی هست ،اینه که ما در تمثیل،باید تفکر کنیم و استدلال کنیم ،ارزش اش هم همینجا معلوم میشه، حالا یه مثال غیر مفرد بزنم، ما گفتیم تشبیه مفرد داریم ،تشبیه مرکب داریم، تمثیل هم به همین صورت ،تمثیل مفرد داریم که مثالش رو گفتیم و تمثیل مرکب هم داریم که این معروف تر هست البته و میدونید که توی سبک هندی خیلی مورد استفاده قرار می گیره،در واقع اساس سبک هندی بر همین تمثیل هاست ،مثال،مثال خیلی زیبا ،فکر میکنم همه شما شنیده باشید:

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است

اشک کباب باعث طغیان آتش است

"صائب تبریزی"

در تمثیل هایی که مرکب هستند، ما در هر قسمت ،یعنی در مشبه حداقل دو تا عنصر داریم ،در مشبه به هم، حداقل دو تا عنصر داریم ،که هر کدام از اینها قرینه همدیگه میشن،یا مقابل همدیگه قرار می گیرن...

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است،اشک کباب باعث طغیان آتش است،خب این تمثیل به چه صورت است؟ ما در تمثیلی که مرکب باشه ،در واقع یک مصراع، برابر یک مصراع دیگه قرار میگیره، اما بین اینها همیشه، ما نمیتونیم همانطور که، قرار بدیم،حالا اینها را مفصل توضیح خواهم داد بعدا،اما گاهی اوقات میشه،یک مصراع مفهوم واقع میشه ،یک مصراع مصداق،یعنی یکیش مفهومه یکیش مصداقه و در قدیم میگفتن مدّعا و مدّعا مثل، یعنی چی؟ یعنی یک مصراع ادّعاست،چیزی هست که شاعر ادعا کرده و یک مصراع مدّعا مثل هست ،یعنی مثلی است که برای اون ادعا آورده شده پس مدّعا میشه "مشبه" و مدّعا مثل، میشه "مشبه به" یا میشه مصداق،مدّعا مفهومه،مدّعا مثل ،مصداقه،ادّعا مفهومه،مثالی که برای اون می آوریم،که ادعامون رو اثبات کنیم،اون مثاله،میشه مصداق،پس یک مصراع،ذهنی هست،مفهومی هست،انتزاعی هست و یک مصراع عینی هست و ملموس هست ،دیگه انتزاعی نیست،حالا ما همین بیت صائب رو توضیح بدیم...

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است

اشک کباب باعث طغیان آتش است

گفتیم این تمثیل مرکب هست، پس باید در مفهوم ،در ادّعا،دو رکن باشه، در مصداق یا در مدعا مثل هم دو رکن وجود داشته باشه،ما اینها رو باید با استدلال ،با کوشش فکری پیدا کنیم،باید کوشش فکری کنیم و تمثیل همین کار رو با ما میکنه،ما رو مجبور میکنه که فکر کنیم ،تامل کنیم ،بفهمیم ،ما میخواهیم فکر کنیم،اظهار عجز در مصراع اول با چه چیزی در مصراع دوم میتونه مطابقت داشته باشه؟ کسی که اظهار عجز میکنه ،ناتوانی خودش را نشون میده ،مثل کبابی هست که داره گریه میکنه،اشک کبابه،پس اظهار عجز برابر با اشک کباب هست،در مصراع اول کلمه ستمگر را داریم،ستمگر با کدام رکن در مصراع دوم همخوانی داره؟ با آتش همخوانی داره،مصراع اول میشه ادعا ،مصراع دوم میشه مثال و مصداقی که ما می آوریم،مصراع اول مفهومه،مصراع دوم مصداقه ،مصراع اول ادعا یا مدعاست ،مصراع دوم مدعا مثل، هست،به اینصورت هست،حالا بخواهیم معنی بکنیم ،صائب میگه، وقتی در برابر انسان های ستمگر قرار میگیری،اگر از خودت عجز و ناتوانی نشان بدهی،کار ابلهانه ای است، اظهار عجز و ناتوانی در برابر ستمگران ابلهانه است،همانطور که گریه کردن کباب (اون قطرات چربی های کباب را که روی آتش میریزه) همانطور که گریه کردن کباب ،در برابر آتش بیهوده است،چرا؟ چون بیشتر باعث شعله ور شدن آتش میشود،یعنی بیشتر بسوزونه،یعنی بیشتر سرکشی بکنه،انسان ها هم اگر در برابر ستمگران از خودشان ناتوانی نشان بدهند، باعث میشه که اون ستمگران بیشتر ستم کنند ،ما موقعی که این مفهوم و مصداق ها و ارکان قرینه و متقابل را پیدا می کنیم ،تحلیلش میکنیم ،وقتی که خوب تحلیلش کردیم ،بعد، زیبایی اون برای ما آشکار میشه،به اینصورت تمثیل ایجاد میشه،پس تمثیل یعنی اینی که خدمت شما عرض کردم،دوستان گرامی برای اینکه مطالب یه مقداری گسترده هست و سنگینه و شما هم خسته نشید،به همین اندازه فعلا کفایت می کنیم به امید خدا تا جلسه بعد که با توضیحات بیشتر و با مثال های بیشتر،با هم  صحبت بکنیم،شما هم زحمت بکشید برای جلسه آینده خودتون تمرین کرده باشین،مثال هایی را آماده کرده باشین ،بتونیم گفتگوی خوبی با هم داشته باشیم ان شاء الله،کتابها رو هم تهیه کنید که با همدیگه ان شاء الله،مطالعه داشته باشیم،اگر احیانا سوالی یا مطلبی دارید در خدمتتون هستم،سالم باشید،دوستان عزیز،من هم به شما خسته نباشید میگم و براتون آرزوی سلامتی میکنم،ممنون که گوش دادید و صبوری کردید ،ان شاء الله که ایّام به کام شما باشه و خدا نگهدار شما،خداحافظ

 

تهیه کننده: روح اله باصری-دانشجوی ترم اول مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی (درس مطالعات زبانی در متن ادبی)

استاد مربوطه: جناب آقای دکتر صادق فلاحی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان

                                                                    روز جمعه مورخ بیست و دوم اسفند ماه سال 1399

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی